این روزها وقتی در پی گریز از واقعیت تلخ و ناخوشایند جامعه، سعی در انداختن خود به دامن “حواس پرتی خود خواسته ” جهان سرد و بی روح مجازی داریم، در سطحی گسترده با مفاهیمی برمی خوریم که هر کدام با پرخاشگری ارتباط دارند. مفاهیمی چون خشم و غضب، کینه ورزی و ترور های شخصیتی، ضرب و شتم، سرقت و تجاوز، تحقیر و توهین، جنایت و جنگ و… که مصادیق بارز پرخاشگری به شمار می آید.
زمانی باغ وحش شهر لس آنجلس اعلام کرده بود که دو نمونه از خطرناک ترین موجودات دنیا را به نمایش گذاشته است که قادرند زمین و همه موجودات دیگر را نابود کند. می توانید حدس بزنید که چه موجودی بود! در قفسی که به این منظور تهیه شده بود یک دانشجو پسر و یک دانشجوی دختر از دانشگاه کالیفرنیا قرار داده شده بودند! بی رحمی، ظلم و خشونتی که انسان در مورد یکدیگر اعمال می کنند در هیچ حیوانی دیده نمی شود. نگاهی کوتاه به جهان اطراف نشان می دهد، همانگونه که اندیشمند علوم اجتماعی الیوت ارونسون گفته: “عصر ما عصر پرخاشگری است ” بخش عمده اخبار، شرح و نمایش خشونت هایی است که در نقاط مختلف جهان از سوی انسان هایی نسبت به انسان های دیگر اعمال می شود.
با توجه به رفتارهای اجتماعی، تجربه تاریخی، فرهنگی، سیاسی و وضعیت موجود بهزیستی روانی(!) جامعه ما، احتمال می رود میزان بروز پرخاشگری در جامعه ما بیشتر باشد و در سطوح مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی محافل علمی و هنری پرخاشگری وجود داشته باشد. از طرفی یافته های تحقیقات علمی، این تفاوت فرهنگی و نژادی در پرخاشگری را تایید می کند. که این سوال پیش می آید آیا ما جامعه ای نسبتا پرخاشگر داریم؟ آیا تفاوتهای فرهنگی و نژادی در جامعه کُرد، در خصوص سطح، شدت و شکل بروز پرخاشگری قابل پذیرش است یا نه؟ و درنهایت اینکه ریشه و منشا ظهور این پرخاشگری را در کجا باید جستجو کرد؟
در ابتدا اگر بخواهیم تعریفی از پرخاشگری داشته باشیم، در ساده ترین شکل، پرخاشگری عبارت است از رفتاری که به قصد آسیب رساندن به کسی انجام می شود. “آسیب” شامل آزارهای نظیر تحقیر، توهین، تخریب و فحاشی نیز می شود که متاسفانه در سطح جامعه ما این رفتارها در بین قشر تاثیرگذار به وفور به چشم می خورد، مؤلفه “قصد ” در مفهوم پرخاشگری اهمیت بسیاری دارد و بدون آن نمی توان به رفتاری برچسب پرخاشگری زد. در یک تقسیم بندی، پرخاشگری به دو نوع تقسیم می شود: پرخاشگری خالص (عاطفی ) و پرخاشگری ناخالص (ابزاری ) . پرخاشگری عاطفی به دلیل نوعی برانگیختگی عاطفی مثل مورد اهانت واقع شدن، صورت می گیرد. در پرخاشگری ابزاری، پرخاشگری به مثابه یک ابراز برای رسیدن به هدفی خاص به کار گرفته می شود. مثلا کسی که می خواهد دیگری را از جایگاهی پایین بکشد، به تخریب شخصیت و شایعه پراکنی دست می زند.
دیدگاه های نظری درباره منشأ پرخاشگری دو نظر عمده دارد. گروهی معتقدند پرخاشگری امری ذاتی است و انسان با پرخاشگری آفریده شده است. در مقابل بسیاری از محققان معتقدند که این رفتار مانند سایر رفتارهای انسانی، از طریق فرایند یادگیری آموخته می شود و اکتسابی است. در میان طرفداران این دو دیدگاه، گرایش های وجود دارند که به هریک از این نظریه ها خواهیم پرداخت :
دیدگاه ذاتی بودن پرخاشگری، قدیمی ترین و معروف ترین تبیین درباره پرخاشگری انسان را دارد که آنرا فطری می داند. از معروف ترین چهره های روانشناس این دیدگاه، فروید است که پرخاشگری را یکی از شاخه های اصلی غریزه مرگ (تاتانوس) می داند که این غریزه تکانه های خصمانه ای ایجاد می کند. چهره مشهور دیگری که به ذاتی بودن پرخاشگری اعتقاد دارد لورنز است وی پرخاشگری را ناشی از غریزه مبارزه طلبی می داند که بین انسان و بسیاری از موجودات دیگر مشترک است. هم فروید و هم لورنز معتقدند که پرخاشگری بعنوان یک نیروی نهفته در انسان دارای حالت هیدرولیکی است، یعنی به تدریج در شخصی متراکم و فشرده می شود و نیاز به تخلیه پیدا می کند. نکته قابل تأمل در رابطه با این نظریه در جامعه ما این است که افراد در جامعه این انرژی را تا چه حد می توانند به شکل مطلوب و صحیح مثل ورزش و سایر فعالیت های بدنی تخلیه کنند! تا جنبه سازندگی پیدا کند. واقعیت تلخ موجود این است که فشارهای زندگی فرد را به اندازه کافی عصبی و تحریک پذیر می کند و تاب آوری را کاهش می دهد. در شرایط کنونی که عموم مردم خط فقر را لمس می کنند، افراد مجبور هستند مدام به فکر تأمین معاش باشند، آینده ای چندان روشن قابل پیشبینی نیست، در این ساختار معیوب پرخاشگری طبیعی به نظر می رسد. به علاوه مسئله دیگر باعث شده ما جامعه ای شاد نداشته باشیم، متاسفانه نه تنها دستمال رقص و شادی از دست افراد جامعه گرفته شده است بلکه برعکس آن را تجویز می شود. ما در میادین شهر می بینیم که خانواده ها با فرزندشان به تماشای صحنه
اعدام می روند! و باز خشونت روی خشونت انباشته می شود! در این حالت این غریزه به گونه ای مخرب تخیله می شود که اعمالی نظیر قتل، ضرب و شتم، تخریب و… از این جمله اند. تأکید فروید بر این است که چنانچه این غریزه نتواند دیگران را هدف پرخاشگری قرار دهد،به جانب خود متوجه می شود و به صورت خودآزاری و خودکشی جلوه گر می شود. حالتی که اخیرا اخباری زیادی در موردش به گوش می رسد. از رفتارهای پرخطر مثل رانندگی با سرعت بالا گرفته تا اقدام به خودکشی. که این مورد آخر بخصوص در بین زنان جامعه ما بیشتر به چشم می خورد. هرچند میزان و شدت و نوع آن در طول زمان متفاوت بوده است اما نکته حائز اهمیت عدم قدرت فیزیکی و همچنین نداشتن جایگاه اجتماعی – اقتصادی مناسب برای این جنس بوده که باعث شده بیشترین اقدام به خودکشی را داشته باشند.
نظریه زیست شناختی: عده ای از روانشناسان اجتماعی مانند باس و نیسبت بر اهمیت عوامل زیستی تأکید دارند. مثلا تحقیقاتی در مورد افراد پرخاشگر نشان میدهد که برخی از این افراد دارای y اضافی بوده و سنخ ارثی آنها بصورت xyy (سوپر مرد) است. همچنین تحقیقات مشابه، مقدار بیشتر هورمون نوراپی نفرین ( باعث حالتهایی هیجانی می شود)، و مقدار سروتونین (هورمون آرامش بخش ) کمتری را وجود افراد پرخاشگر گزارش می دهد.
نظریه کشاننده ای: مشهورترین نظریه کشاننده ای نظریه ناکامی – پرخاشگری است که توسط دولارد و همکارانش مطرح شد. بر طبق این دیدگاه ناکامی در معنای مسدود شدن راه های دستیابی به هدف، به برانگیختگی کشاننده ای که هدف آن آسیب رساندن به دیگران است منجر میشود. اگر بخواهیم پرخاشگری در جامعه را بر اساس این نظریه تحلیل کنیم، باید گفت که هرقدر امید بیشتری وجود داشته باشد احتمال پیشگیری از رفتار پرخاشگرانه نیز بیشتر می شود. متاسفانه ما همواره ناامیدی و ناکامی را در زندگی روزمره خود تجربه می کنیم. جدای از برخی مسائل که در حوزه تخصصی نگارنده نیست، مشکلات اقتصادی به تدریج دارد زجرآور می شود. زمانی وجود دارد که وضع همه بد است و این قابل تحمل است. ولی هم اکنون اینطور نیست، وضع برخی خیلی بد وضع عده ای هم خیلی خوب است. ما شاهد مردمی هستیم که وضعیت اقتصادی خوبی ندارند، انتظاراتشان از رفاه هر روز گسترش مییابد ولی هر روز اخبار مربوط به اختلاس، دزدی و ویژه خواری را در شبکه های اجتماعی می خوانند، این باعث ناکامی و خشم میشود. با روی کار آمدن هر دولتی، این مردم از دیدن صحنه برو بیایی مسئولان وقتی قراردادهای مختلف را امضا و سپس معاوضه می کنند، و دست همدیگر را همراه با لبخندی گرم می فشارند، چون حرف از عدالت می زنند امیدی در دل شکل می گیرد و انتظاری ایجاد میشود که در نهایت درهم می شکند. پیامدهای اجتماعی و روانی نگران کننده آن زیر پوستی است. بی راه نیست اگر بگوییم بخشی از طلاق ها، اعتیاد، نزاع ها و بخصوص مهاجرت تحصیل کرده ها و حتی افراد دیگر به خارج، خشونت های خانوادگی (که در جامعه ما معمولا زنان مظلوم واقع می شوند) و… ریشه در ناکامی های تلنبار شده و پرخاشگری های جابجا شده دارد.
نظریه یادگیری اجتماعی: این دیدگاه تأکید میکند که پرخاشگری نیز مثل دیگر اشکال پیچیده رفتار اجتماعی آموختنی است. طبق این نظریه که بندورا از بنیان گذاران آن است، انسان با مجموعه ای عظیم از پاسخ های پرخاشگرانه به دنیا نمی آید بلکه این پاسخ ها را از طریق مستقیم یا مشاهده رفتار دیگران می آموزد. بر این اساس افراد در فرهنگ های مختلف به تبعیت از تجارب گذشته و آموزه های فرهنگی خویش، پرخاشگری و روش های متفاوت نشان دادن آن را می آموزند. مثل اسلحه کشی، قمه کشی، چماق کشی و… علاوه بر این می آموزند که اهداف مناسب برای اعمال پرخاشگری کدامند. نسبت به کدام یک از اعمال دیگران باید با پرخاشگری پاسخ دهند و در کدام زمینه و موقعیت ها، پرخاشگری مناسب و یا نامناسب است. در تحلیل رگههای پرخاشگری در جامعه ما بر اساس این دیدگاه، باید بر عوامل برانگیزنده پرخاشگری مثل تجارب گذشته، تقویت های فعلی تداعی شده با پرخاشگری، نگرش افراد نسبت به میزان پرخاشگری در هر موقعیت و… تأکید کرد. بنابراین با توجه به سیر تاریخی – اجتماعی مردم ما، می توان گفت پرخاشگری نه بعنوان یک پدیده ذاتی بلکه بعنوان رفتاری اکتسابی که دقیقا از الگو های یادگیری تبعیت می کند مطرح است که در جامعه کُردی ما طی سالیان متمادی آموخته و استقرار یافته است. در هر نسل، توسط نسل قبلی مورد تقویت واقع شده است زیرا در حل مسئله جامعه سنتی، پرخاشگری بعنوان قدرتمندترین و آسان ترین راه حل نتیجه بخش بوده است .
نظریه شناختی: طبق دیدگاه آندرسون و برکوتیس پرخاشگری ناشی از کنش مقابل پیچیده ای، بین حالات و تجارب فعلی، افکار، خاطرات و الگوهای شناختی ما در موقعیت فعلی است. برای مثال اگر هنگامی که در یکی از خیابان های شهر در حال رانندگی باشیم و کس دیگری بخواهد از ما سبقت بگیرد، واکنش ما بستگی دارد به اینکه از ظاهر و قیافه او چه برداشتی داریم، آیا این رفتار را بدون غرض ارزیابی می کنیم یا رفتاری قلندرانه! اگر در پیش زمینه ذهنی انتظار چنین رفتاری را نداشته باشیم رفتار تلافی جویانه در پیش می گیریم. حالات عاطفی، خلقی و روانی ما نیز در واکنش ما مؤثر است. در واقع اغلب اسناد های ما به رفتار دیگران بستگی دارد و تفسیرهای ما درباره علت رفتار دیگران در برانگیختگی ما به رفتارهای پرخاشگرانه تاثیر قطعی دارد. یکی از دلایل اصلی این که در جامعه ما، افراد هنگام حضور در موقعیت های اجتماعی مختلف، به برخورد های پرخاشگرانه روی می آورند این است که آنان به شدت فاقد مهارتهای اجتماعی اولیه هستند. به عبارتی دیگر الفبای چگونه با دیگران بودن را نیاموخته اند! این افراد ریشه در زندگی روستایی و کشاورزی و دامداری داشته اند و سپس در پی مهاجرت به مناطق حاشیه نشین و عمدتا کم برخوردار شهری، وارد نوعی دیگری از اجتماع شدند. این افراد غالبا با فقر سواد و آگاهی و مهارت های اجتماعی نمی دانند چگونه باید به تحریکات دیگران پاسخ بدهند تا آنان را آرام کنند. همچنین نمی دانند چگونه خواسته های خود را به دیگران بشناسانند، از این رو چون دیگران خواسته هایشان را در نظر نمی گیرند با ناکامی فزاینده رو به رو می شوند. این افراد به دلیل اینکه رفتار صحیح را نمیدانند پرخاشگری می کند، و این سبک رفتار را چون میراثی شوم به کودکان خود انتقال می دهند.
در نهایت بر اساس آنچه بعنوان منشأ پرخاشگری، بحث شد، می توان گفت در آدمی پرخاشگری نتیجه تعامل پیچیده ای بین تمایلات ذاتی و پاسخ های آموخته شده است. همچنین پرخاشگری در انسان حتی اگر ذاتی هم باشد تقریبا تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار دارد.
چنانچه در ابتدای این بحث اشاره شد، خشونت و پرخاشگری در فرهنگ های مختلف متفاوت است و تحقیقات علمی بسیاری چون نتایج پژوهش اُسترمن، هیوزمن و بوربانک به سوالاتی که در آغاز این نوشته طرح کردیم، پاسخ مثبت می دهد. البته لازم است توجه شود که بر اساس تفاوت های فرهنگی و نژادی، تفاوت جوامع مختلف در سطح، شدت و شکل بروز پرخاشگری (کلامی، فیزیکی، غیر مستقیم ) قابل توجیه به نظر می رسد. اما در تحقیق درباره تفاوت های فرهنگی صرفا نباید دنبال واقعیات اجتماعی موجود رفت. بلکه عناصر فرهنگی نیز باید مورد توجه قرار گیرد، چرا که واقعیت های اجتماعی همواره منعکس کننده تمام واقعیت فرهنگی نیست. جامعه و آحاد آن صرفاً از فرهنگ حاکم بر جامعه تاثیر نمی پذیرد بلکه عوامل متعددی آن را تحت تاثیر قرار می دهد که برآیند آن عوامل موجب نمود معینی از یک واقعیت اجتماعی، روانی و رفتاری می شود. ازجمله آن عوامل می توان به شرایط و حوادث تاریخی، عوامل تاثیرگذار مثل جنگ، حوادث طبیعی پردامنه، تهاجم تبلیغاتی، نبود عدالت اجتماعی و شرایط نابرابر و…. اشاره کرد که تاثیر آنها بر همه جوامع بخصوص جوامع ما، بسیار عمیق و گسترده است. در یک جامعه با تاریخ و جغرافیا خشن می توان واقعیت اجتماعی را طوری تحت تاثیر قرار دهد که پرخاشگری لازمه زندگی باشد اما در شرایط فعلی، نظریه پردازان زمینه های برای ایجاد خوشبینی نسبت به حال و آینده در مورد کنترل رفتارهای پرخاشگرانه فراهم می کند.
دکتر پریسا کبیری نژاد / سیلوانا نیوز
ثبت دیدگاه