یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳ Sunday, 24 November , 2024 ساعت ×
بیکاری بلای جان جوانان روستاهای مرزی ارومیه
17 دی 1397 - 12:46
شناسه : 6310
11

ساعت یازده صبح است باید سرکارشان باشند، اما نیستند و زیرسایه درخت تنومندی نشسته‌اند و از آرزوهایشان حرف می‌زنند. از خواسته‌ها و دغدغه‌های‌شان می‌گویند و از بیکاری که بلای جان‌شان شده. می‌گویند بیکاری مهم‌ترین مشکل جوانان روستانشین مرزی ارومیه است. خودشان می‌گویند، روستاهای کردنشین مشکلات‌شان بیشتر از بقیه روستاهاست. از دیزج مرگور تا خانقاه ترگور. […]

ارسال توسط :

ساعت یازده صبح است باید سرکارشان باشند، اما نیستند و زیرسایه درخت تنومندی نشسته‌اند و از آرزوهایشان حرف می‌زنند. از خواسته‌ها و دغدغه‌های‌شان می‌گویند و از بیکاری که بلای جان‌شان شده. می‌گویند بیکاری مهم‌ترین مشکل جوانان روستانشین مرزی ارومیه است. خودشان می‌گویند، روستاهای کردنشین مشکلات‌شان بیشتر از بقیه روستاهاست. از دیزج مرگور تا خانقاه ترگور.

سعید اهل دیزج مرگور است. پرجمعیت‌ترین روستا از توابع بخش سیلوانای ارومیه. می‌گوید: «مناطق مرزی درهمه جای دنیا بیشترین درآمد و کمترین بیکاری را دارند اما متأسفانه اینجا نبود معابر تجاری باعث شده همه به سمت قاچاق بروند.

ما می‌توانیم از اینجا با دو کشور عراق و ترکیه سالم تجارت کنیم اما همه افتاده‌اند توی کار قاچاق. قاچاق یکی ازعوامل بی‌سوادی و بدبختی مردم منطقه ماست.»

یکشنبه بازار در دیزج به راه است؛ ماشین‌ها از این سو به آن سو می‌روند، همه جا شلوغ و پرتردد است. فرهاد خرمی دهیار دیزج مرگور فوق لیسانس مدیریت دولتی دارد و از سال ۹۳ دهیار شده. او می‌گوید: «دیزج مرگور بزرگترین روستا از لحاظ جمعیتی است و حدود پنج هزار نفر جمعیت دارد. روستای ما مرکز تجاری روستاهای اطراف است.

مرکز حدود ۲۱روستا، می‌توان گفت بیشترین امکانات را در این منطقه دارد؛ ولی جوری نیست که نیازهای همه مردم را تأمین کند.»سر درد دل جوان‌ها بازمی‌شود، اینکه مهم‌ترین مشکل‌شان بیکاری است. تحصیلکرده‌هایی که بیکارند و روزهایشان را کنج خانه و سر کوچه تلف می‌کنند. معلمی که در «نوی» تدریس می‌کند، می‌گوید:«از مشکلات اصلی مردم روستانشین ارومیه تعداد زیاد تحصیلکرد‌ه های بیکار است.

۹۰ درصد کسانی که تحصیلات دانشگاهی دارند، بیکارند. کسانی که تحصیلکرده‌اند فقط می‌توانند جذب آموزش و پرورش شوند وگرنه کار دیگری پیدا نمی‌کنند. اینجا کلی تحصیلکرده خانه نشین داریم و این بیکاری بین زنان خیلی بیشتر است.» جوان ها ازمشکلات دیگرشان هم می‌گویند؛ مهم‌ترین مشکل، راه ارتباطی یا جاده‌های روستاست که این مواقع کاملاً بسته است و عملاً روستایی‌ها داخل روستای‌شان حبس می‌شوند.

تصادف و مشکلات بی‌شمار دیگر هم که در همین جاده‌ها رخ می‌دهد، بماند.حسین یکی از جوان‌ها می‌گوید: «کمبود امکانات ورزشی و آموزشی را هم که نگو. چندین سال است یک زمین ورزشی را کلنگ زنی کرده‌اند و هنوز یک آجر روی آجر نگذاشته‌اند.» حسین حرف‌هایش را این‌طور ادامه می‌دهد: «منطقه مرگور ارومیه حدود ۴۲ هزار نفرجمعیت دارد. یعنی ۴۸روستا اما یک سالن ورزشی دارد آن هم متعلق به آموزش و پرورش و بدون استفاده است وگرنه هیچ امکانات دیگری نداریم. طبق قانون جمعیت بالای سه هزار و ۵۰۰ نفر باید شهر شود، اما هنوز شهر نشده.» از ۹هزار و ۳۰۰ دانش‌آموزی که در بخش سیلوانا هستند هزار و ۴۰۰ نفرشان در دیزج درس می‌خوانند، یعنی حدود ۱۵درصد دانش‌آموزان.

جوان دیگری که کارش قاچاق است، می‌گوید: «هیچ وقت کاری برای کشاورزی منطقه انجام نشد. اقداماتی مثل مکانیزه کردن کشاورزی و دامداری. همه‌مان یا همین جوری می‌نشینیم دور هم و گپ می‌زنیم یا توی قلیانخانه‌ها مشغول گفت‌و‌گو می‌شویم. بعد هم که حسابی کارد به استخوان‌مان می‌رسد و بیکار می‌شویم. آخرش هم به این نتیجه می‌رسیم که فعلاً یک بار برویم مرز و برگردیم که دیگر خون‌مان پای خودمان است.»

معلم اهل دیزج هم می‌گوید: «دست کم در دیزج ۱۰۰ نفر فوق لیسانس بیکار داریم. حق بدهید کسی که فوق لیسانس گرفته نخواهد کشاورزی کند. در خانه ما هشت خواهر و برادریم که شش نفرمان لیسانس دارد.» آه تلخی می‌کشد: «من خودم با وام مدرکم را گرفتم. شانس داشتم که کاری گیرم آمد. کسی شانس بیاورد معلم می‌شود.

فوق لیسانس کشاورزی، لیسانس حسابداری و حتی دکترای جامعه شناسی داریم که توی خانه نشسته‌اند. زن‌ها هم همین طورند. بیکار توی خانه خیاطی می‌کنند. برادرم یک ترم خواند، بعد رها کرد. وقتی دید همه ما خواهر و برادرهایش بیکاریم ماشین کمباین خرید و الان هم از همه تحصیلکرده‌ها وضعش بهتر است.» محمد را کنار سکوی تنها مسجد روستای‌شان در خانقاه ترگور می‌بینم. روستایی در جهت مخالف دیزج از نظر جغرافیایی، با جاده‌های پیچ در پیچ: «مهم‌ترین مشکل مردم خانقاه هم مثل همه روستاهای اطراف بیکاری است. ما هم مجبوریم قاچاق ببریم. دوست نداریم این کار را بکنیم ولی وقتی کاری نیست، چاره‌ای نمی‌ماند.» با دوستانش روی سکو نشسته‌اند، زیر آفتاب کم رمق. می‌گویند روزهای‌شان را اغلب روی همین سکو می‌گذرانند. ساعت هایی دراز که تمام نمی‌شود.

پسر جوانی می‌گوید از ۱۵ سالگی قاچاق کرده: «بیکاری مشکل همه ماست. اصلاً اینجا اگر قاچاقچی‌اند به خاطر بیکاری است. توی روستاهای مرزی شغل دیگری نیست.» روستاهای ارومیه هم به مرزعراق نزدیکند، هم به مرز ترکیه اما از این موقعیت طلایی چیز زیادی دستشان را نگرفته جز بیکاری. اگر شانس بیاوری معلم می‌شوی وگرنه راهی جز قاچاق نداری ویا باید وضعیت مالی خوبی داشته باشی تا حمایت شوی و بتوانی مسب و کار مفیدی راه بیندازی و ….

 

انتهای پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.