در مارس سال ۱۹۹۶، یک داستان فوق العاده احساسی، قلب مردم آمریکا را به درد آورد. کنسول ملی کلیساها(NCC) و مرکز تجدد دموکراتیک (CDR) که دو موسسه مخفی مارکسیست بودند یک کنفرانس مشترک برگزار کردند و از افزایش آتش سوزی در کلیساهای سیاه پوستان در آمریکا، ابراز نگرانی کردند.
در ۸ ژوئن، بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا سخنرانی احساسی انجام داد و در آن این حرکت را محکوم کرده و ضمن سخنرانی گفت که به خوبی آتش گرفتن کلیساهای سیاهپوستان، در شهر پدریش یعنی آرکانساس را به یاد دارد.
در ۱۵ ژوئن، FBI، دویست نفر را مامور تحقیق راجع به آتش سوزی در کلیساهای سیاه پوستان کرد. در جولای، گزارشهای مربوط به آتشسوزی در کلیساهای سیاهپوستان چندین برابر شد و ۲۲۰ بار در روزنامهها،این اقدام که «مرکز تجدد دموکراتیک» از آنها به عنوان اقدام سازماندهی شده نژادپرستان سفیدپوست نام میبرد، محکوم شد.
این داستان به سرعت در همه جا پیچید و همه از اقدامات این گروه موهوم نژادپرست به خشم آمده بودند. در ژنو، کنسول جهانی کلیساها ۸۰ نفر کشیش را به واشینگتون فرستاد که به دولت آمریکا، اطلاعات بیشتری راجع به این اقدامات نژادپرستانه بدهد. در ۱۳ جولای، رئیس جمهور کلینتون، قانونی تصویب کرد به که موجب آن، آتش زدن کلیساها یک جرم فدرال تلقی می شود، او همینطور، ۱۲ میلیون دلار جهت بازسازی کلیساهای سیاه پوستان اختصاص داد. چند روز بعد موسسه NCC چندین تبلیغات در روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد و در آن از مردم برای بازسازی کلیساها درخواست پول کرد. در نهم آگوست، روزنامه والاستریت ژورنال گزارش کرد که نزدیک به ۹ میلیون دلار برای بازسازی کلیساهای سیاه پوستان جمع آوری شده و کمکهای مردمی به میزان روزانه صدهزار دلار رسیده است.
اما بعد از مدتی حباب ترکید! یک گروه تحقیق خصوصی افشا کرد که در سالهای اخیر، آتشسوزی کلیساها بسیار کم بوده هیچ کدام از این آتشسوزی ها انگیزه نژادی نداشته است. علی رغم خاطرات شفاف بیل کلینتون، هیچ کلیسایی نیز در آرکانساس و در زمان کودکی بیل کلینتون آتش نگرفته است و کنسول ملی کلیساها متهم به کلاهبرداری و دروغ سرایی راجع به آتش سوزی کلیساها شد. واکنش شهروندان عادی آمریکا، به این دروغ این بود که این یک اشتباه نوشتاری ساده است و به سادگی آن را فراموش کردند. هیچکس نپرسید که چرا این دروغها از همان اول گفته شد،هرچند آسیب سیاسی انجام شده بود.
آمریکایی که نزدیک به نیم میلیون نفر را در جنگ با شیاطین نازی از دست داده بود، حالا در اذهان عمومی تبدیل شده بود به کشوری نژادپرست و نئونازی. چهل درصد نوجوانان کانادایی آمریکا را کشوری شیطانی می دانستند و از نظر ۵۷ درصد شهروندان یونانی، آمریکا فرقی با عراق در دوران صدام نداشت. برای درک کامل این قضیه، نیاز داریم که بدانیم که کنسول جهانی کلیساها یک «موسسه مارکسیست» بوده و از سال ۱۹۶۱ که ک.گ.ب به آن نفوذ کرده و کنترل آن را در دست گرفته و در راستای اهداف شوروی عمل می کند.
داستان بالا به خوبی نشان می دهد که چطور، کشورهای دشمن با آگاهی از طرز فکر مردم، اقدام به داستان سرایی و دروغ پردازی کرده و کشور و مردم آن را متهم به نژادپرستی میکنند. اینکه چطور، داستانی دروغین، با ساده لوحی روشنفکران و خبرنگاران تبدیل به معضل ملی شده و حتی رئیس جمهور کشوری مثل آمریکا را وادار به باج دادن و صحه گذاشتن به این داستان دروغین میکند، نکات آموزنده بسیاری برای مردم کشور خودمان دارد. کسی منکر وجود تبعیض و بی عدالتی در کشور ایران نیست ولی «قومیکردن« تبعیضات، نه تنها برداشت درستی از طبیعت این تبعیضها نیست، بلکه کمکی هم به حل آنها نکرده و مخاطب را گمراه می کند. روزی نیست که رسانه ها و چهره های مشهور، مردم ایران را نژادپرست خطاب نکنند و سعی در تحقیر مردم ایران نداشته باشند. بطوریکه امروزه جو رسانه ای به گونه ای شده که توهین به مردم ایران و فرهنگ آن جزوی از نشانه های آوانگارد بودن افراد شده است. همین دیروز بود که تلویزیون ایران اینترنشنال اقدام به پخش مصاحبه ای کرد که در آن ایرانیان، متهم به رفتارها و برخوردهای نژادپرستانه با سیاه پوستهای ایرانی شده بود. معضلات فرهنگی ما کم نیستند ولی نژادپرستی جزو این معضلات نیست.
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه