صبح جمعه، سیزدهم دی ماه ۱۳۹۸ با صدای مادرم از خواب پریدم، با هر قدمی که به درب اتاق نزدیک میشد، تپشهای قلبم هم بالا میرفت؛ مطمئن بودم اتفاق بدی افتاده، اعضای خانواده گریان مقابل تلویزیون نشسته بودند؛ آری آن روز همه ایران برای سردار دلها اشک ریختند.
انتشار خبر شهادت سردار سلیمانی همه را در بهت و شوک فرو برده بود؛ هنوز چند ساعتی از انتشار خبر شهادت نمیگذشت که همدردی ایرانیها و غیر ایرانیها در اندوه ترور فرمانده سپاه قدس منجر به سونامی در رسانههای جهان شد.
عروج فردی که بودنش همواره به ملتهای منطقه و استانهای مرزی غرب کشور از جمله آذربایجانغربی احساس امنیت میداد، چنان اتحادی بین مردم و جبهه مقاومت ایجاد کرد که حتی صدای رییسجمهور جنایتکار آمریکا را نیز در نشست خبریاش به لرزه انداخت.
در این بین نیز اتحاد مردم استان مرزی آذربایجانغربی برای اظهار همدردی و اعلام تنفر از تروریست آمریکا در شبکههای مجازی و زندگی واقعی مثالزدنی بود؛ هنوز مراسم شام غریبان حاج قاسم در ارومیه را به یاد دارم؛ محبوبیت سلیمانی به اندازهای بود که مردم برای ورود به مسجد «لطفعلی خان» ارومیه آن هم در دمای زیر صفر زمستانی، صفهای چند ۱۰ متری تشکیل داده بودند.
اما چگونه میشود در تاریخ ۱۰۰ سال گذشته ایران یک نظامی به این اندازه در داخل و خارج از کشور محبوب باشد؟ او چه کسی بود که اشکهای رهبر انقلاب بدرقه راهش شد؟ چگونه ممکن شد که از «سید محمد» تا «احمد» خاتمی، از منتقدان آبانماه ۹۸ تا راننده تاکسی ناراضی، از آن روحانی مسجد تا همسایه غیرمذهبی برای این فرمانده شهید سوگوار شدند؟
سردار دلها با دوری از سیاست نشان داده بود همواره در خط امام و رهبری است؛ او با وجود این همه محبوبیت در خودشیفتگی و تکبر غرق نشد و در عرصه سیاست گام نگذاشت؛ میتوانست در انتخابات ریاستجمهوری موضعگیری کند ولی حاضر به سکوت در برابر شبههها نیز نشد و طی بیانیهای اعلام کرد که از هیچ نامزد انتخاباتی حمایت نمیکند.
او از درگیریهای سیاسی و جناحی ارتفاع گرفته بود؛ فرمانده سلیمانی حتی در روابط شخصی هم درگیر جناحبندیها نشد و همه این عوامل سبب شد تا عکس شهید سلیمانی هم در دفتر انجمنهای اسلامی باشد و هم بر دیوار بسیج دانشجویی نصب شود؛ هم شورای اصلاحطلبان آذربایجانغربی برایش اطلاعیه صادر کند و هم احزاب اصولگرا در اندوه عروجاش بیانیه دهد.
او فرماندهی بود که هم به پای درد دل انتقادی فرزندان این مرز و بوم مینشست و هم مورد اعتماد جوانان اصولگرای عدالتخواه بود؛ نه تنها ایرانیان بلکه بسیاری از انسانهای آزاده از گوشه و کنار این کره خاکی، او را وزنهٔ تعادل، ضامن امنیت و صلح و مدافع مظلومان میدانستند.
هنوز هم نجات اربیل توسط سردار سلیمانی از دست وحوش داعشی در سال ۱۳۹۳ آن هم فقط با ۷۰ نظامی، زبانزد بسیاری از دکترین نظامی است. امروز پس از گذشت حدود هشت سال از آن اتفاق، رسانههای غربی تازه لب به اعتراف گشودند و مجاهدت و فرماندهی سردار سلیمانی را دلیل حفظ کردستان عراق از چنگ تروریستهای تا دندان مسلح داعشی میدانند. آری، اینکه بسیاری از مردم خاورمیانه سلیمانی را سردار دلها میدانند، بی دلیل نیست؛ سلیمانی زمانی به داد مردم کردستان رسید که نه تنها آمریکا و هم پیمانان آنان، مردم بی پناه اربیل را تنها گذاشتند، بلکه لیدرهای خود آنان نیز با خانوادههایشان منطقه را ترک کرده بودند.
او را بیشک باید فرمانده صلح و نبرد دانست؛ فرمانده «سلیمانی» نه تنها در جنگ هشت ساله تحمیلی یک قهرمان ملی بود بلکه با نبرد علیه وحشیهای به خون تشنه داعشی نیز به یک قهرمان فراملی در اذهان مظلومان و ستمدیدگان جهان بدل گشت؛ او با وجود اینکه یک فرمانده جنگ بود در مسیر صلح و ثبات منطقه با بهرهگیری از دیپلماسی و گفت وگو با سایر دولتها و ارتشها مهارت و شجاعت داشت.
بیشک فقدان او ضایعهای بزرگ است ولی آمریکای جنایتکار و حامیانش بدانند که از قطرهقطره خون «حاج قاسم»، سلیمانیهای دیگر در عرصه دیپلماسی و نظامی ظهور میکنند تا صدا و مشت مردم ستمدیده جهان باشند.
بامداد جمعه ۱۳ دی ۱۳۹۸ در حمله پهبادی ،موشکی، بالگردی آمریکایی به ۲ خودرو در فرودگاه بغداد، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس و ابومهدی المهندس معاون نیروی مردمی عراق (الحشد الشعبی) و همراهانشان در این حمله هدف قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. این حمله با نظارت و دستور مستقیم دونالد ترامپ رییس جمهور وقت آمریکا انجام شد.
ثبت دیدگاه