با یک بررسی کوتاه میتوان به این نتیجه رسید که سیر تطور میداندارها و لیدرهای اجتماعی در ایران به لمپنهایی رسیده است که نه سوادی دارند و نه نگاه راهبردی.
تجمعات اخیر تهران و برخی شهرستانها اگرچه از نوع ساختارشکنی کمسابقه است اما میزان افراد حاضر در میدان بهوضوح نشان میدهد ضدانقلاب علیرغم تلاشهای پرحجم تبلیغاتی و رسانهای نتوانسته مردم را همراه کند.
ماجرای فوت مرحوم مهسا امینی تازهترین دستاویز این جریان برای هجمه به جمهوری اسلامی است.
بررسیهای مختلف نشان میدهد در تهران و در شلوغترین زمان کمتر از ۵۰۰ نفر به این فراخوانها پاسخ مثبت دادند در کل کشور نیز مجموعاً تعداد این افراد کمتر از ۱۰ هزار نفر گزارششده است.
پلیس میگوید دوربینهای مداربستهاش حدود ۸۰۰ نفر را شناسایی کرده که این افراد در ۱۰ سال گذشته در تمام تجمعات میدانی حضورداشتهاند و انگیزه آنها صرفاً براندازی است و مطالبه دیگری ندارند.
اما چرا مردم علیرغم ناراحتی از حادثه تلخ اتفاق افتاده در مورد مهسا امینی که طیفهای مختلف مردم را متأثر کرد، با این جریان همراهی نمیکند؟
در کنار روشنگری بهموقع پلیس، انتشار فیلم حادثه و پاسخ به دروغپردازیهای ضدانقلاب که همگی تأثیر مثبت داشتهاند اما در این ناکامی نباید نقش منفی رهبران مبتذل این آشوبها را نادیده گرفت.
اگر روزگاری چهرههای امنیتی نظیر سعید حجاریانها، تاجیکها، عبدیها و… با پشتوانههای نظری و لجستیکی خارجی هدایتگر صحنههای کف میدان بودند و با نظریه فشار از پایین و چانه زنی از بالا آشوب و اغتشاش را تئوریزه میکردند، حالا میدانداری و لیدرهای اجتماعی به لمپنهایی نظیر سید محمد حسینی، مسیح علی نژاد، علی کریمی و نظایر آنها رسیده است.
قبلاً رسانههای پشتیبان این جریان نیز هوشمندانهتر عمل میکردند اما بهمرور رسانههای اصلی آنها نظیر BBC فارسی هم رو به ادبیات گلدرشت و کارهایی مانند آمد نیوز روحالله زم رو آورد.
اما ریشه این افول و ابتذال کجاست؟
هوشیار شدن مردم، مجربتر شدن نیروهای انقلاب و تکراری شدن سناریوهای دشمن برای مردم بهمرور سرمایه اجتماعی آنها را کمتر و کمتر کرد. تا جایی که مجبور شدند دست به دامن سلبریتیها شوند.
همین چند سال پیش بود که سعید حجاریان در گفتگو با نشریه اصلاحطلب گفته بود باید حرفهایمان را از زبان سلبریتیها بزنیم.
چنین تفکری، خروجیهایی نظیر محمد حسینی، مسیح علی نژاد و امثال علی کریمی را به عنوان رهبران اپوزیسیون معرفی میکند و طبیعی است که با چنین رهبرانی نتیجه چنین خواهد بود.
به نظر میرسد توجه دادن به تفکر در جامعه و چشاندن طعم شیرین عقلانیت انقلاب اسلامی در سیاستها و رویههای اجرایی این جماعت عنود و کم محتوا را بیش از پیش کم اثرتر خواهد کرد.
پایان پیام/.
ثبت دیدگاه