قدم که به روستاهای زلزله ده و دشت ذهاب می گذاری ، نگاه اولت متوجه ویرانی ها می شود، چه دیوارهایی که فرو نریخته و چه آشیانه های گرم خانواده ای که با از بین رفتن یکی از اعضای خانواده شان از هم آشفته نشده است، اما در دل این سردی های روزگار نگاه های معصومانه ی کودکان امید را در دلها زنده می کند.
قدم که به روستاهای زلزله ده و دشت ذهاب می گذاری ، نگاه اولت متوجه ویرانی ها می شود، چه دیوارهایی که فرو نریخته و چه آشیانه های گرم خانواده ای که با از بین رفتن یکی از اعضای خانواده شان از هم آشفته نشده است، اما در دل این سردی های روزگار نگاه های معصومانه ی کودکان امید را در دلها زنده می کند.
کودکانی که به فاصله چند ساعت کوتاه زندگی زیبا و پر از نشاط شان بدل به داغی بر دل های شان شده است. و ما که شاهدان بیرون از آن خرابه های خاکستری و خاک خورده ایم چه کمکی می توانیم برای کودکانی کنیم که شاید بسیاری از آنها مادران و پدران خود را از دست داده اند و با چشم های معصومشان نظاره گر حالت ناآشنای تلخ زندگی اند.
راهی روستاهای دشت ذهاب که می شویم این کودکان زیبا و معصوم، با دیدن مهمان هایی که به میزبانیشان می روند و محو تماشا و نگاهت می شوند.
انتهای پیام/
ثبت دیدگاه