دختر و پسر جوان وارد مغازه میشوند. شروع به قیمت گرفتن عروسکها میکنند. گوش تیز میکنم. مغازهدار با خوشرویی پاسخ آنها را میدهد که از پانصد هزار تا ۶ میلیون و پانصد هزار تومان خرسهای مختلف دارد. مثلا یک خرس یک و نیم متری، شش و نیم میلیون تومان است. دختر که در حال انتخاب یکی از این خرسهاست، پسر هم دست بر جیبش میبرد تا ببیند کارت یا پولش را کجای جیبش گذاشته.
از پیادهروهای باریک و یخ زده عبور میکنم و قدمهایم را میشمرم تا زمین نخورم، چشم پسر کوچکم عروسکهای پشت ویترین را جستجو میکند. با دست نشان میدهد که یعنی مامان، وایسا. جلوی یکی از این ویترینها میایستم، خودم هم جذب خرسهای رنگارنگ پشت ویترین که از سایزهای مختلف و با رنگبندهای متنوع کنار هم چیده شده، میشوم. تا به خودم بجنم، پسرم داخل مغازه شده و خودش را پشت یکی از این خرسها پنهان کرده است. مغازه دار به سمت او میرود که نکند ویترینش دچار مشکل شود که برای ولنتاین با وسواس خاص چیده است.
*خرس پولیشی شیش میلیونی!
«آقا ، قیمت آن خرس چند است؟»
«قابلی ندارد؛دو و نیم میلیون تومان.»
درحالیکه دهانم باز مانده، میگویم: «یک و نیم میلیون تومان، آقا چه خبر است مگه؟» او هم پوزخندی میزند و میگوید: «خانم ولنتاین است، تازه این خرسها وارداتی از ترکیه هستند، جنس پارچهشان را دست بزنید، اینها هیچوقت خراب نمیشوند. در ماشین لباسشویی هم قابل شستشو هستند. ضمنا من قیمت مناسب میدهم، یک چهار راه بالاتر بروید، دو برابر باید بخرید»
در این فکرها هستم که چطور یک خرس یک و نیم متری را میتوان در ماشین لباس شویی جا داد که یک دختر و پسر جوان وارد مغازه میشوند و شروع به قیمت گرفتن عروسکها میکنند. گوش تیز میکنم. مغازه دار با خوش رویی پاسخ آنها را میدهد که از پانصد هزار تومان تا شش میلیون خرسهای مختلف دارد. مثلا یک خرس یک و نیم متری، شش و نیم میلیون تومان رنگ آبرنگی است. دختر که در حال انتخاب یکی از این خرسها است، پسر هم دست بر جیبش میبرد تا ببیند کارت یا پولش را کجا گذاشته که حساب کند. در نهایت دختر خانم هم به یک خرس همقد خودش رضایت میدهد و با کلی شکلات و بادکنک قلب به مبلغ ناقابلی چون سه میلیون تومان میشود، از مغازه دار خداحافظی میکنند.»
ماندهام چه بگویم که پسرم در چشم به هم زدنی خیز برمی دارد برای به هم ریختن ویترین. به سرعت او را از ویترین جدا میکنم. از مغازه دار میپرسم :واقعا این مبلغ قیمت واقعی این خرسها و شکلاتها است؟ او هم میگوید: «واقعیت نه خانم، اما به هرحال برای مناسبتهایی این چنینی جوانها خرج میکنند، ما هم جنس میآوریم به هرحال وقتی خریدار هست، فروشنده هم استقبال میکند».
این شبها همه مغازههای اسباب بازی فروشی و شیرینی و شکلات پر شده از کیکهای قلب، بادکنکهای رنگی، خرسهای شکل و شمایل مختلف و سایزهای متنوع و شکلاتهای مختلف به مناسبت ولنتاینی که البته هیچ چیزش ربطی به فرهنگ و آداب و رسوم ما ندارد جز اینکه خرج بیخود روی دست افراد به اسم روز عشق میگذارد!
*وقتی خرس و قلب نماد عشق دروغین میشود
پا در یک مغازه دیگر اسباب بازی فروشی میگذارم که شلوغ است و خیلی جوانها مشغول انتخاب خرس و دیگر خرت و پرتها هستند.
از دختر خانمی که مشغول انتخاب خرس عروسکی است، میپرسم: «ببخشید خانم شما واقعا این هدیهها را که تهیه میکنید به کارتان هم میآید، منظورم این است که خودتان چقدر در طول سال از آنها استفاده میکنید و به مصرف میرسانید؟» او هم با تعجب انگار از سیاره دیگری من آمدهام، میگوید: «وا، خانم مگر خرس عروسکی مصرف داره؟ برای ولنتاین همه میخرند و هدیه میگیرند یا هدیه میدهند، همه هم در کمدهایمان میگذاریم، یا در اتاقمان آویزان میکنیم، البته گاهی هم آنها در طول سال به کسی دیگر هدیه میدهیم» میخندد و ادامه میدهد: «گاهی وقتها هم که بینمان بهم میخورد، آن را جلوی درب میگذاریم تا رفتگری ببرد یا اینکه به فروش میرسانیم. اصلا خانم نکند شما از آن دست افرادی هستید که مخالف خوشحالی و شادی مردم هستند؟».
بحث را به درازا نمیبرم ، میخندم و میگویم خیر تا کار به جای باریک نکشد. سراغ مغازه دار میروم که گرم کار است، از او میپرسم که خودش چقدر به این آیین بی مسمای روز عشق اروپایی اعتقاد دارد، او هم که فکر میکند من میخواهم کارو کاسبیاش را به هم بریزم، جواب نمیدهد و میگوید: «خانم اگر خریدی داری، بگو کمک کنم، اگر نه این سوالها را نپرس». دوباره به او میگویم: «واقعا برای خودم میخواهم بدانم که این اجناس چه ربطی به فرهنگ ما دارند؟چه چیزشان نماد عشق در ایران هستند؟»
زیرچشمی نگاهم میکند، شاید هم تصور میکند که دانشجویی چیزی هستم که این سوالات را میپرسم، اینبار میگوید: «من هیچ اعتقادی به این جنسها ندارم، الان هم برای خوشایند مردم آنها را به فروش میرسانم و به مصرف شخصی هم نمیرسانم واقعا اینها به چه کار من میآید؟ اما نیاز بازار است، مردم از ما طلب میکنند، ما هم میفروشیم؟ اگر نیاوریم از مغازه دیگری خرید میکنند. خرس و قلب و بادکنک و شکلات و اینها جز مصرف گرایی چه چیز دیگری است؟ »
او که سر درددلش باز شده ، ادامه میدهد: «ما هم شدهایم مثل سیگاری که روی جلدش نوشته، سیگار برای بدن مضر است اما باز آن را تهیه میکنند و میکشند. ولنتاین هم همینطور شده. چشم و هم چشمی. اصلا چه کسی میداند چه روزی است و چه ربطی به ما دارد. شما بروید همین سایت دیوار و دیگر سایتهای خرید و فروش نگاهی بیاندازید، قبل و بعد ولنتاین غوغایی از خرید و فروش خرس است.»
*وقتی هدایای ولنتاین حراج میشوند
از مغازههای رنگارنگ عبور میکنم و اتفاقا کنجکاو میشوم تا ببینم چه خبری در این فضاهای خرید و فروشی مجازی است که فروشنده آن را مطرح میکرد. وارد برخی از این سایتها میشوم و میبینم که چه غوغایی برپاست که عدهای عکس از اتاق، خرس و عروسکهای دیگرشان گذاشتهاند و با چه مبالغی در حال فروش وسایلشان هستند از پانصد هزار تومان تا چندین میلیون خرسهای یک تا دو متری را میفروشند. واقعا اگر قرار است این هدایا یا خریدها یک روزی به فروش برسد و به کاری نیایند، چرا از ابتدا خریداری میشوند؟
باورم نمی شود کنار خیابان ماشین وانت در حال فروش خرسهای عروسکی به رنگها ، سایز و شکلهای مختلف است و مردم هم جلویش تجمع کردهاند. آقای فروشنده هم بلندگو را با صدای دلخراشی به دست گرفته و داد میزند که از ولنتاین جا نمانی! جلو میروم و قیمتها را نگاه میکنم، ظاهرا قیمتش با قیمت مغازه دارها خیلی فرق دارد چرا که تا یک میلیون تومان هم خرسهای سایز بزرگ را به فروش میرساند و مردم هم عجله دارند که آنها را تهیه کنند و به سرعت دست به جیب میشوند تا کارت بکشند!
سوال اصلی این است در روزگاری که به سختی خرج و مخارج زندگی با کار حاصل میشود و مصرف گرایی تا این حد تقبیح میشود، با مشکلاتی که خیلی افراد دچار آن هستند، توجه به چنین مناسکی که البته هیچ چیزش برآمده از فرهنگ اسلامی و ایرانی ما نیست، به چه کارمان میآید و چقدر حالمان را خوب میکند؟
در واقع اگر از هر ده نفری که این مناسک ولنتاین برایشان هر ساله با اهمیت است، سوال کنیم ۹ نفر آنها قطعا پاسخ میدهند که فقط جنبه ظاهری برایشان این خرج و مخارج دارد و در اصل در رابطههای آنها هیچ اثری نمیگذارد، کمااینکه خیلیهایشان به اجبار این وسایل را تهیه میکنند تا طرف مقابلشان ناراحت نشود. یا جلوی بقیه پُز آن را بدهند.
مصرف گرایی هیچ ارتباطی به شاد بودن ندارد، با یک شاخه گل هم میتوان شاد بود بنابراین خرج و مخارجهای بیهوده ناشی از این دست مناسبتهایی چون ولنتاین میتواند برای ما جایگزینهای دیگری داشته باشد نخست اینکه در روزهای خاصی که به فرهنگ ما مرتبط است، چنین مناسبتهایی را ارج بدهیم از روز سپندارمذگان گرفته که روز عشق ایرانی است تا سالروز ازدواج حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(ع) و شده با یک شاخه گل، یک هدیه کوچک یا یک وقت گذاشتن ساده برای همدیگر و قدری تفکر به اصل خود بازگردیم و اجازه ندهیم فرهنگمان به ضدفرهنگ تبدیل شود.
پایان پیام/ ت ۹۸۴
ثبت دیدگاه