ما مردم دیدگاههای گوناگونی دربارهٔ فرایند آموزشوپرورش کشورمان داریم. بسته به اینکه خودمان در کدام زمینه رشد کردهایم و چهچیزی به دست آوردهایم و چقدر درگیر درس و مدرسه بودهایم و در چه موضعی قرار بگیریم، نکتهٔ ویژهای را یادآوری میکنیم. هرکداممان آموزشوپرورش را علت برخی یا همهٔ مشکلات خود و کشور میدانیم. مشکلاتی مانند: بیمهارتی و ناکارامدی در یک صنعت، شناخت نادرست از جهان، نیاموختن آداب و اخلاق اجتماعی، نیاموختن زبان و نگارش فارسی، نیاموختن زبان دوم، دینگریزی خانوادهها، مسئولیتگریزی مسئولان، کتابگریزی، خوشنبودن و افسردگی، بیماریهای انباشته، ناآشنایی با اصول برخورد با توانیابان، بیسوادی رسانهای، اعتیاد و…؛ این رشته سر دراز دارد.
*گاهی خیلی ساده خیال میکنیم با گفتن «مدیریت نادرست» ریشهٔ مشکلات را شناختهایم و با انتخاب مدیران متخصص و متعهد و موافق ما مشکلات حل میشوند و در آیندهای نزدیک میبینیم که جوانان آینده لبخند میزنند و کسی بیکار نیست و… گاهی خیلی ساده خیال میکنیم با تقلید و مشابهسازی کارهای جالب از کشورهای دیگر مشکلاتمان کم میشوند. میخواهیم بهتقلید از مدرسهای امتیاز تمیزکردن و زیباسازی کلاس را به شاگردهای ممتاز بدهیم. یا همچون مدرسهٔ دیگری داستانهای عجیب و نامتعارف تعریف کنیم و ذهن بچهها را خلاق کنیم. یا تقسیمبندی دانشآموزان را تغییر دهیم و پایهٔ ششم را کنار یکم بیاوریم. یا بهجای یاددادن واجها واژهها را یاد بدهیم و پیشدبستانی را اجباری کنیم و ریاضیات انتزاعیتر را حذف کنیم و…
*هرکداممان اولویتبندی ویژهای داریم؛ در هدفگذاری مدرسه، در آموزش زبانهای دوم و سوم، در پرداختن به منطق، در تقسیمبندی رشتهها، در سطحبندی موضوعها در یک رشته و… در یافتن ملاکی مناسب برای اولویتبندی هم هرکداممان راه جداگانهای را میپیماییم. در واقع هرکداممان فلسفه و هدف ویژهای داریم. برخی پذیرفتهاند که دانش را در همان دستهبندی معروف ارسطویی به ۶ دسته تقسیم کنند و در این بستر برنامهریزی کنند. برخی هم دستهبندیهای دیگر را برگزیدهاند.
*برخی از ما هر موضوعی را با «مشکل» و «بحران» شروع میکنیم؛ یعنی از همان آغاز بنا داریم تا مشکلاتی پیدا کنیم و حل کنیم. این دسته از ما، از «باید کجا باشیم» شروع میکنند و همان مشکلات ملموس و پیشگفته را هدف میگیرند و میدوند. پرکاری این دسته خیلی خوب است. ولی… آیا ممکن نیست که ما چیزی را مشکل بدانیم ولی در حقیقت مشکل نباشد؟ یا زمینهای لازم برای دستیابی به چیز دیگری باشد؟ آیا در جداکردن اصل مشکل از اثر آن همیشه درست عمل میکنیم؟ آیا یک کار در جغرافیا و تاریخ و فرهنگ گوناگون باز هم یک نتیجه و اثر دارد؟ آیا نباید پیشتر بپرسیم که ما چه هستیم و کجا و در چه وضعیتی هستیم؟ وضعیت ما همان دیدن مشکلات است یا مجموعهٔ صفتهای ۳گانهٔ درونی و نسبی و وابستهٔ ما؟
*شناخت هویت و وضعیت ما و همچنین بررسی نوع نگاه ما به دانش و جهان و تعیین اصول کلی و برنامهریزیهای جزئی در زمینهٔ آموزشوپرورش پلههای بلندیاند که باید آنها را با نگاه فراگیر و کلنگریهای با بنیاد و برهانی بپیماییم. خوانشهای تکرشتهای مانند مهندسی و علوم اجتماعی تجربی و گذراندن درسهای مدیریتی نمیتوانند این موضوع فراگیر را درست بشناسانند. همچنین نمیتوان یک قاشق از هر فلسفه و مکتبی برداشت و مخلوط کرد و روند بلندمدت پیشرفت را خواستار بود.
در لایهٔ برنامهریزی درسی باید اصول کلی را در نظر بگیریم. ولی این مهم مانعی برای اندیشههای گوناگون و پویا نیست. میتوان فاصلهٔ ۰ تا ۱۰ را ده قسمت پلکانی دید و میتوان این فاصله را بینهایت و پیوسته و شیبدار دید. برنامهریزی درسی هم همینجور است. میتوان پایهٔ نهم را تنها نقطهٔ انتخاب رشته در نظر داشت و نیز میتوان پایههای ششم و هشتم و دهم (سه پایه) یا شش پایه را مرحلهبهمرحله و شناور برای این کار تعیین کرد.
میتوان ساختار رشتهها و بحثهای تخصصی را کلاً دگرگون کرد تا کمتر ببینیم دانشآموزان ریاضی فرمولهای ریاضی و نمودارهای فیزیک را و دانشآموزان انسانی فلسفه و منطق را حفظ میکنند. میتوان دستیابی به نمرهٔ خاصی را برای همهٔ درسها اجباری دانست و نیز میتوان میانگین را ملاک قبولی گذاشت. میتوان همهٔ درسها را اجباری دانست و نیز میتوان مثل دانشگاه درسهای اختیاری و انتخابی گذاشت. میتوان آموزههای دینی را به دانشآموزی منطقخوانده و درگیر ریاضیات، جوری درس داد و به دانشآموز بازیگری یا پزشکی جور دیگر!
همین نگاه ما به خود و هستی زمینهساز نگاه ما به آموزشوپرورش است. بزرگترها و آموزگاران ما خود را دانای راه میپندارند یا آدمی باتجربه؟ دانشآموزان را اندیشمندان متشخص و تازهنفس و کنجکاو و کمتجربه میدانند یا ظرفهای تهی از دانش و آگاهی؟
*امیدوارم خستگی و ترس و وابستگی سیاسی به بیگانگان و… مانعی برای تحول در آموزشوپرورش و دستگاههای دیگر نباشند. با فناوریهای امروزی مانند تلفن و رادیو و تلویزیون و اینترنت، زمان خوبی برای پویاسازی درسها و رشتهها با هزینهٔ کمتر در دست داریم؛ هرچند که نبود اینها هم مانعی نبود. امیدوارم هریک از ما مردم تقلید کورکورانه از همدیگر و از گذشتگان خود و از بیگانگان را کنار بگذاریم و بازنگری عمیقی در بنیادها و روشهای آموزشوپرورش انجام دهیم و با ابزارهای محکمتری تجربههای خود و دیگران را پردازش کنیم.
ثبت دیدگاه