امینه شکرآمیز، انصاف نیوز: عرفان صلواتی، متخصص ریاضی مالی، میگوید: «وقتی بازار سقوط میکند خیلی اتفاق جالبی است؛ چون هیچ اتفاق خارجی نیفتاده است! آن شرکتهایی که سهامشان در بازار بوده است هنوز هم هستند، کارخانههایشان هنوز هست، تولیداتشان هنوز هست و سرمایهگذاریهای آنها هنوز هست. فقط و فقط «ارزش ذهنی» که مردم برای قیمت آن سهام قائل بودند پایین میآید. یعنی یک اتفاق ذهنی است ولی پیامدهایش بلافاصله به همهی بخشهای اقتصادی سرایت میکند.
آن چیزی که به عنوان حباب در ذهن آدمها است معمولاً همراه با این سقوط است. یعنی وقتی -به اصطلاح- حباب میترکد، این سقوط در بازار رخ میدهد و خیلیها در این سقوط سرمایههای هنگفتی را از دست میدهند. وقتی حبابهای بزرگ میترکد با اینکه در بدو امر فقط یک اتفاق ذهنی است ولی بلافاصله تبدیل به اتفاقات اقتصادی خیلی ملموس و آسیبزا میشود.»
رونق چشمگیری که در ماههای اخیر در بازار بورس رخ داده توجه بسیاری از رسانهها، کارشناسان اقتصادی و اعضای کابینه را به خود جلب کرده است. اینکه آیندهی بورس چگونه خواهد بود و رونق آن تا کی ادامه پیدا میکند تبدیل به سؤال مهم این روزها شده است. به نظر میرسد که دولت و بسیاری از کارشناسان بازارِ سرمایه تا حد زیادی به آیندهی بورس امیدوار هستند. آنها رونق بازار بورس را پیشزمینهی رونق اقتصادی کشور و نقش آن را برای عبور از بحران رکود پررنگ میدانند.
اما رونق ادامهدار بورس با این سرعت، آن هم در شرایطی که کشور تحت فشار اقتصادی زیادی در اثر تحریم و رکود بوده، بسیاری را به ادامهی این روند مشکوک کرده است. بعضی از کارشناسان، روند افزایشی قیمت سهام و سایر اوراق بهادار را غیرمنطقی میدانند و در مورد وجود حباب و احتمال سقوط ناگهانی قیمتها هشدار میدهند.
از طرف دیگر تبلیغات سرمایهداران و برخی مؤسسات مالی باعث هجوم مردم به کارگزاریها و تلاش آنها برای ورودِ هرچه سریعتر به بازار سرمایه شده است. حتی بسیاری در حال فروختن داراییهای خود هستند تا سرمایهی لازم برای ورود به بازار را تهیه کنند.
این در حالی است که ورود به بازار سرمایه بدون داشتن دانش و آگاهی لازم نهتنها توصیه نمیشود؛ بلکه میتواند در نهایت به ضرر، ورشکستگی و بدهکاریهای بزرگ بیانجامد. در این شرایط تنور مؤسسات آموزشی مختلف که ادعای آموزش روشهای تحلیل بازار را دارند داغ شده است. این مؤسسات با تبلیغات وسیع مردم را به پرداخت هزینههای هنگفت برای شرکت در کلاسهایشان تشویق میکنند. ولی درستی و کارآمدی روشهایی که این مؤسسات آموزش میدهند وضعیت نامعلومی دارد.
خبرنگار انصاف نیوز برای یررسی اوضاع و احوال بازار بورس و روشهای تحلیل آن به سراغ عرفان صلواتی رفته کرده است.
عرفان صلواتی عضو هیئت علمی دانشکدهی ریاضی دانشگاه امیرکبیر است. این دانشآموختهی دانشگاه شریف، مدال نقرهی المپیاد دانشآموزی کشوری کامپیوتر (۱۳۸۱)، مدال طلای المپیاد دانشآموزی کشوری ریاضی (۱۳۸۲)، مدال نقرهی چهل و پنجمین المپیاد بینالمللی ریاضی یونان (۱۳۸۳)، مدال طلای مسابقهی ریاضی دانشجویی کشور (۱۳۸۶) و مدال طلای المپیاد دانشجویی جهانی ریاضی بلغارستان (۱۳۸۶) را در رزومهی خود دارد. رشتهی دانشگاهی او ریاضیات محض است و اکنون در زمینهی ریاضی مالی مشغول فعالیت است.
«مالی» علم مربوط به مدیریت داراییها است و «دارایی» هر چیزی است که بتوان برای آن سودی در آینده متصور شد. چون دو علم اقتصاد و ریاضی مالی نزدیک به هم هستند معمولاً در ذهن افراد یکچیز تلقی میشوند؛ در صورتی که این دو واقعاً متفاوتاند. اقتصاد علم مطالعهی تخصیص منابع است و عرضه و تقاضای داخل بازار، نیروی کار و مفهوم تولید را بررسی میکند. در صورتی که ریاضی مالی استفاده از مدلهای ریاضی در مطالعهی مالی است.
یکی از مباحث مهم در ریاضی مالی مسالهی قیمتگذاری قراردادها است؛ وقتی میخواهیم قراردادی ببندیم -مثلاً اینکه یک پوند گندم را در تاریخ مشخصی در آینده تحویل بگیریم- سؤال اساسی این است که قیمت این قرارداد چقدر باید باشد. تنها راه فکر کردن به این مساله ساختن یک مدل ریاضی برای قیمت است؛ که نشان دهد قیمت از امروز تا موعد قرارداد چگونه تغییر میکند. در چگونگی تغییرات قیمت یک «عدم قطعیتی» وجود دارد که ریاضیمالیدانها آن را با استفاده از ابزارهای احتمال و فرآیندهای تصادفی مدل میکنند و از این مدل برای قیمتگذاری قراردادها استفاده میکنند. انواع قراردادها -از جمله قرارداد آتی و قرارداد اختیار- جزو اوراق بهادار هستند که در بازار بورس معامله میشوند.
اتفاقاتی که منجر به بحران اقتصادی آمریکا در سال ۲۰۰۷ شد؛ اهمیت رشتهی ریاضی مالی و آیندهی روشن آن را بیش از پیش آشکار کرد. ریاضی مالی رشتهی دانشگاهی تازهواردی در ایران است و عرفان صلواتی از جمله کسانی است که حرف اول را در این رشته میزند. انصاف نیوز با او گفتوگو کرده است تا ببینیم ریاضیمالیدانها در مورد بورس چه میگویند.
متن این گفتوگو را در ادامه بخوانید:
عرفان صلواتی در مورد سازوکار بازار بورس به انصاف نیوز گفت: بورس بازاری است مثل همهی بازارهای دیگر؛ ولی تفاوتهایی با بازارهای معمول دارد. تفاوتش این است که کالایی که در بورس معامله میشود، خودش یک ورقهی بهادار است. یعنی یک دارایی فیزیکی یا واقعی نیست؛ بلکه یک دارایی است که ارزش آن قراردادی است.
اوراق بهادار بهطور کلی به یک دارایی میگویند که ارزش آن ناشی از خودِ فیزیکیاش نیست؛ بلکه ناشی از اعتباری است که برای آن قائل میشوند. البته امروزه سهامها هم دیگر بهصورت ورقهای نیستند و همه چیز دیجیتالی است؛ ولی به هر حال ورقهی سهام -به خودی خود- ارزشی ندارد. ارزش یک ورقهی سهام ناشی از قراردادی است که آن را ضمانت میکند. مثلاً فرض کنید شرکتی یک میلیون سهم دارد و یکی از این سهمها مال شما است. در این صورت آن قرارداد ضمانت میکند که شما بهاندازهی «یک تقسیم بر یک میلیون» در سود این شرکت سهیم هستید. یعنی شما مالک شرکتاید؛ به نسبت یک بر یک میلیون.
عواقب این قرارداد این است که شما در تصمیمگیریهای شرکت به همان نسبتِ یک بر یک میلیون سهیم میشوید. به همین دلیل است که شرکتهای سهامی باید در تصمیمگیریها بر اساس رأی اکثریت -از همهی سهامدارانشان- عمل کنند.
یک پیامد دیگر این قرارداد این است که شما به همان نسبت در سود شرکت هم سهیم میشوید. یعنی اگر در یک سالی شرکت سود کرد و تصمیم گرفت این سود را بین سهامدارانش تقسیم کند؛ شما به همان نسبتی که سهام دارید سود میگیرید.
سهام یک نمونه از اوراق بهادار است؛ اوراق بدهی، اوراق مشارکت، اسناد خزانه، اوراق پیشفروش سکه و انواع قراردادها همگی اوراق بهادار محسوب میشوند.
شما بهعنوان خریدار یک ورقهی بهادار یا هر کالایی باید اول ارزش واقعی آن ورقهی بهادار را در ذهن خود تجسم کنید و به دست بیاورید که آن ورقه چقدر برای شما میارزد. بعد از این کار وارد بازار میشوید. اگر دیدید قیمت آن ورقهی بهادار در بازار کمتر از ارزشی است که برای شما دارد، پس به نفعتان است که آن را بخرید و اگر بیشتر است به نفعتان نیست.
به این کار تحلیل بنیادی -fundamental- میگویند. در تحلیل بنیادی، صورتهای مالی شرکت، تصمیمات هیئت مدیرهی آن، ترکیب هیئت مدیره و پروژههایی که آن شرکت در آنها فعال است را تحلیل میکنید و با استفاده از آن تحلیل به یک ارزشی برای سهام آن شرکت میرسید و بر مبنای آن عمل میکنید.
منتها اینجا یک پیچیدگی به وجود میآید؛ ارزش یک ورقهی بهادار فقط به این نیست که شما در مالکیت آن شرکت و در سود آن سهیم میشوید. شما از یک راه دیگر هم میتوانید از هر کالایی منتفع شوید؛ به این صورت که بعداً قیمت آن کالا در بازار بالا برود و شما آن را بفروشید و از این تفاوت قیمت سود بکنید. به خرید و فروشی که فقط با هدف کسب سود از اختلاف قیمت خرید و فروش باشد سفتهبازی -speculation- میگویند. چون ممکن است کلمهی سفتهبازی کمی بار منفی داشته باشد، برخی از کلمهی «نوسانگیری» استفاده میکنند و میگویند شما با خرید و فروشهای این چنینی میخواهید از نوسانهای موجود در بازار سود کسب کنید.
اینجا داستان کمی پیچیده میشود. تا الان شما میتوانستید با تحلیل بنیادی یک شرکت به ارزشی برای سهام آن برسید. ولی وقتی که امید به سود از طریق فروش سهام در آینده در کار بیاید، تحلیلِ ارزش آن ورقهی بهادار پیچیده میشود و دیگر تحلیل بنیادی صرفاً جوابگو نیست. تحلیل بنیادی وقتی جوابگو است که همهی آدمهای داخل بازار بر اساس تحلیل بنیادی اقدام به معامله کنند. ولی وقتی که آدمها در بازار دارند بر اساس امید به بالا رفتن قیمت معامله میکنند، آن قیمتی که با آن در بازار معامله میشود ممکن است اصلاً ربطی به قیمت بنیادی سهام نداشته باشد. اینجا است که بحث رفتاری -behavioral- آدمها؛ یعنی قواعد تصمیمگیری آدمها در این موقعیتها مهم میشود. موضوع کمی جنبهی رفتاری و روانشناسی پیدا میکند.
وقتی شما میخواهید قیمت سهام را پیشبینی کنید اگر همه با تحلیل بنیادی کار میکردند، تحلیل بنیادی جواب میداد. ولی متاسفانه درصد خیلی کمی از مردم با تحلیل بنیادی کار میکنند. یعنی اینکه بیشتر بر اساس انتظارات قیمت در آینده -یعنی انتظاراتی که در آینده از یک قیمت وجود دارد- تصمیم میگیرند. در اینجا مساله خیلی پیچیده است. اینکه ارزش واقعی سهام برای من چقدر است بستگی به این دارد که ارزش واقعی آن برای شما و برای بقیهی مردم چقدر است. چون وقتی ارزش این سهام برای مردم بالا باشد، قیمت آن بالا میرود. اینجا یک «دور» پیش میآید؛ چون ارزش واقعی سهام در نظر شما باز بستگی به این دارد که ارزش واقعی سهام در نظر من چقدر است. یعنی یک دوری پیش میآید که تحلیل آن شاید خیلی ساده نباشد.
شما باید به جامعه بهعنوان یک «کل» نگاه کنید. ببینید که این جامعه تصورش نسبت به انتظارات بقیه از قیمت آینده چقدر است و این را بتوانید تحلیل کنید. اخبار در اینجا خیلی تاثیرگذار است؛ اقدامات آدمهای معروف، نهادهای معروف و شرکتهای بزرگ مؤثر است. فرض کنید فردی که در فضای بازار شناخته شده است یک اقدامی را انجام میدهد؛ مثلاً تعداد زیادی از یک سهام را میفروشد. پیامد این اقدام این است که کسانی که از آن مطلع میشوند، بر اساس این اقدامی که این شخص انجام داده شروع به تصمیمگیری میکنند. یعنی اینکه این اطلاعات بهصورت آبشار از آن بالا شروع به پایین آمدن میکند تا به همهی افراد حاضر در بازار برسد. حالا آنهایی که زودتر از این اتفاق مطلع میشوند، زودتر بر اساس آن تصمیم میگیرند. ممکن است که در بازارهایی که ملتهب هستند همین «اختلاف زمانی کوچک» در تصمیمگیری و اقدام، تفاوت خیلی جدی ایجاد کند.
برای به دست آوردن تحلیل درست از بورس باید تاریخ «حبابهایی» که در بازار وجود دارد را مطالعه کرد. وقتی در بازاری، قیمت بازار یک محصول خیلی بیشتر از قیمت واقعیاش باشد، میگوییم در بازار حباب وجود دارد. در پاسخ به این سؤال که قیمت واقعی چیست، جواب خیلی دقیقی وجود ندارد! ولی مفهوم کلی حباب همین است. حباب یعنی قیمت کاذب؛ وقتی حباب داریم که قیمت یک دارایی بهطور کاذبی بالا باشد.
این تعریف از نظر فلسفی یک مشکلی دارد و آن این است که ابتدا باید قیمت واقعی را تعریف کنیم تا قیمت کاذب معنا دهد. حالا قیمت واقعی را چطور میخواهیم تعریف کنیم در حالی که واقعاً با آن قیمت کاذب هم طرف میتواند سود کند؟! یعنی خیلی وقتها در بازارهایی که حباب دارند یک نفر میتواند وارد شود و بخرد، قیمت بالا برود، بفروشد و سود کند.
اتفاقی که در بازارها میافتد و سرمایهگذارها نگرانش هستند این است که به اصطلاح بازار سقوط میکند؛ یعنی اینکه قیمتها یکدفعه پایین میآید. آن چیزی که به عنوان حباب در ذهن آدمها است معمولاً همراه با این سقوط است. یعنی وقتی حباب میترکد، این سقوط در بازار رخ میدهد و خیلیها در این سقوط سرمایههای هنگفتی را از دست میدهند.
اتفاق خیلی جالبی است! یعنی وقتی بازاری سقوط میکند، هیچ اتفاق خارجی نیفتاده است! آن شرکتهایی که سهامشان در بازار بوده است هنوز هم هستند، کارخانههایشان هنوز هست، تولیداتشان هنوز هست و سرمایهگذاریهای آنها هنوز هست. فقط و فقط «ارزش ذهنی» که مردم برای قیمت آن سهام قائل بودند پایین میآید. یعنی یک اتفاق ذهنی است ولی پیامدهایش بلافاصله به همهی بخشهای اقتصادی سرایت میکند. وقتی حبابهای بزرگ میترکد -یعنی سقوطهای بزرگ در بازارهای مالی رخ میدهد- با اینکه در بدو امر فقط یک اتفاق ذهنی است ولی بلافاصله تبدیل به اتفاقات اقتصادی خیلی ملموس و آسیبزا میشود.
بهجای حباب میتوان از کلمهی سقوط -crash- استفاده کرد. افراد باید این را مطالعه کنند؛ بروند ببینند وقتی در تاریخ، سقوطهای خیلی بزرگ در بازارها رخ داده است دلیل آن چه بوده است. آنها باید الگویی -pattern- که خیلی در این اتفاقات مشترک است را بیابند؛ یعنی همان الگویی را بیابند که در اولین حبابهای تاریخ رخ داده است.
یکی از معروفترین حبابها، حباب «گل لاله» در هلند است که ۳۰۰-۴۰۰ سال پیش رخ داد. در آن زمان فضای بازار طوری شده بود که قیمت پیاز گل لاله به قیمت یک خانه رسیده بود! هیچ ارزش واقعی هم پشت آن نبوده است. ولی همهی کسانی که در آن بازار بودند میدیدند که قیمت در حال بالا رفتن است. میگفتند که ما میخریم و فعلاً سود میکنیم. ولی کمکم لحظهای اتفاق میافتد که این رشد متوقف میشود. بلافاصله همه با این سؤال روبهرو میشوند که اگر دیگر قیمت بالا نرود چه؟ نکند اصلاً پایین بیاید؟ این باعث میشود که همه باهم شروع به فروختن کنند. طبیعتاً در آن شرایط هیچکس حاضر نیست که بخرد. در نتیجه قیمت یک دفعه پایین میآید و به کسری از آن قیمتی که وجود داشته میرسد. این الگویی خیلی تکرارشونده در همهی بحرانهای اقتصادی تاریخ است. البته آدم باید خیلی متخصص باشد که تشخیص دهد که این بازار فعلی نزدیک به رخ دادن چنین سقوطی هست یا نه. من در این زمینه متخصص نیستم ولی دیدن الگوهای مشابه همیشه یک زنگ خطر است.
مثلاً یکی دیگر از الگوهای مشابهی که قبل از سقوطهای بزرگ وجود دارد این است که تا قبل از آن سقوط همه امیدوارند، سرمایههایشان را داخل بازار میآورند، تبلیغ میکنند و دیگران را برای ورود به بازار ترغیب میکنند. این هم الگوی آشنایی در اینجور بحرانها است.
یکی از هنرهای سرمایهگذارهایی که این ریسک را میکنند و وارد چنین بازارهایی میشوند، تشخیص همان «لحظهی حیاتی» است. چون بعد از آن دیگر نمیشود کاری کرد. شما اگر تا آن موقع داراییتان را نفروخته باشید، بعد از آن دیگر کسی با آن قیمت از شما نمیخرد و همین باعث سقوط میشود. البته درجهی ریسکپذیری آدمها متفاوت است. کسی که ریسکپذیر است میگوید «من میخواهم داخل این بازار بشوم و سرمایهام را یک ماه در این بازار وارد کنم. این ریسک را هم میپذیرم که آن سقوط اساسی در این یک ماه رخ دهد و سرمایهی من نصف شود. ولی این امکان هم وجود دارد که سقوط رخ ندهد و سرمایهی من دو برابر شود».
صلواتی در مورد تحلیل تکنیکال -technical- قیمت در بازارهای مالی گفت: تحلیل تکنیکال به معنی تحلیل -فقط و فقط- براساس اطلاعات تاریخی قیمتها است. یعنی تحلیلی است که هیچ نگاهی ندارد به اینکه آن محصول یا ورقهی بهادارِ مورد نظر ماهیتاً چیست، مال چه شرکت و چه صنعتی است و اینکه تأثیر سایر شاخصها، کالاها و قیمتهایشان روی کسبوکار آن شرکت چیست. یعنی کلاً فارغ از تحلیل بنیادی، شما فقط با سابقهی قیمتهای آن بازار میخواهید تحلیل کنید و آیندهی قیمت را پیشبینی کنید. این نوع تحلیل را تکنیکال میگویند. خیلی جاها به آن تحلیل نموداری -chart ای- هم گفته میشود؛ به این خاطر که فقط از روی نمودار میخواهید آیندهی قیمت را تشخیص دهید.
من در مورد تحلیل تکنیکال در همین حد میدانم که ندیدهام روش تحلیل تکنیکالی باشد که در همهی بازارها و در همهی زمانها جواب بدهد. اگر احیاناً کسی ادعا میکند که روش تحلیل تکنیکالِ موفقی دارد، در بهترین حالت آن روش مخصوص بازارهای خاص یا زمانهای خاصی است.
در بورس ایران راههای خیلی مشخصی برای بررسیِ چنین تحلیلهایی وجود دارد. راه بَک تست -back test- برای هر استراتژی معاملاتی باز است. دیتای بورس ما در سالهای گذشته وجود دارد. کسی اگر ادعا میکند تحلیل تکنیکالی دارد که خوب کار میکند خیلی راحت میشود آن را بَک تست کرد؛ یعنی آن را روی دادههای سابق تست کرد. مثلاً میتوانیم بگوییم اگر کسی پارسال با استراتژی ادعایی شما شروع به معامله میکرد -بر اساس دیتایی که داریم- تا امسال چقدر سود میکرده است. اگر آن دیتا روی بَک تست جواب دهد، پس ممکن است آن ادعا درست باشد.
در ادبیات آکادمیک مالی هم بحث تحلیل تکنیکال وجود دارد ولی بحث غالب نیست. یعنی اینکه منشأ و زادگاه آن علمِ مالی نبوده است؛ بلکه بیشتر افرادی بودهاند که به صورت تجربی در بازار معامله میکردند. در نتیجه شاید هنوز آنقدر که باید بهطور «علمی» مطالعه نشده و مشخص نشده است که واقعاً این ادعای خوب کارکردنش چقدر صحیح است.
صلواتی در پاسخ به این سؤال که مراکز متعددی که ادعای آموزش تحلیل بازارهای مالی با هزینههای هنگفت را دارند چقدر راست میگویند و چقدر کلاهبردارند، گفت: من از نزدیک در جریان نیستم که این مؤسسات چه ادعایی میکنند، چه آموزشهایی میدهند و از چه روشهایی استفاده میکنند و در نتیجه نمیتوانم نظری بدهم. ولی همیشه یک محک ساده در این زمینهها وجود دارد و آن این است که اگر کسی دنبال پول درآوردن باشد و یک روشی بلد باشد که با آن پول دربیاورد عاقلانهتر از همه این است که بهجای اینکه آن را آموزش بدهد، برود با آن پول دربیاورد. پس شاید وقتی بعضیها یک روشی را آموزش میدهند دلیلش این است که یا آن روش اینقدر که باید پول درنمیآورد یا اصلاً پول درنمیآورد. در نتیجه شاید به هر حال پولی که از آموزش آن روش به دست میآید بیشتر از پولی است که از استفاده از آن روش درمیآید. این را میتوانیم در ذهن داشته باشیم؛ ولی من در مورد گروهها یا اشخاص خاصی نظری ندارم.
صلواتی در مورد لزوم تمرکز بر پیشبینیهای بلند مدت بهجای کوتاهمدت گفت: من نمیگویم که نمیشود در کوتاهمدت از سهام سود کرد؛ ولی آن سرمایهگذاری که بیشتر همسو با رشد اقتصادی کشورها است، سرمایهگذاری بلندمدت است. یعنی آن اقتصادی پیشرفت میکند که مردمش سرمایهشان را بهصورت بلندمدت در شرکتها و در صنایع سرمایهگذاری کنند. آن رشد اقتصادی خود به خود سود بلندمدت را هم برای افراد میآورد.
من نمیگویم که باید حتماً بلندمدت سرمایهگذاری کرد، کوتاهمدت هم میشود. ولی اگر اقتصاد کشور در بلند مدت در حال رشد باشد، ممکن است پولتان در کوتاهمدت سود آنچنانی نکند و حتی ضرر بکند. ولی در بلندمدت به همان نسبتی که اقتصاد رشد میکند ارزش سرمایهگذاری شما هم رشد میکند؛ به شرط اینکه نکات مهم سرمایهگذاری را رعایت بکنید. مثلاً تنوعبخشی -diversification- را رعایت بکنید؛ یعنی همهی تخممرغها را در یک سبد نگذارید. ما که نمیدانیم ممکن است یک صنعت خاص به دلیلی در درازمدت محکوم به شکست باشد؛ پس نباید همهی سرمایهتان را در یک صنعت خاص بگذارید. بر اساس تجربه و دیتایی که از گذشته وجود دارد با احتیاط و تنوعبخشی، سبدی بسازید که ریسک آن کم باشد. چنین سبدهایی معمولاً در درازمدت سودشان قابلقبول است.
عرفان صلواتی در پاسخ به اینکه آیا افراد میتوانند برای ورود به بورس به سبدگردانها اعتماد کنند، گفت: بهطور کلی این کار بیشتر توصیه میشود تا اینکه افراد مستقیماً وارد بورس شوند. کسانی که سبدگردانی میکنند بیشتر با فضای بورس آشنا هستند و میدانند بازده و ریسک کدام سهام بیشتر یا کمتر است. در مجموع برای افراد غیرمتخصص راه درست برای ورود به سرمایهگذاری بورس همین است.
اینجا شناخت نسبت به آن شخصی که سبدگردانی میکند خیلی مهم میشود. مثلاً صندوقهای سرمایهگذاری هستند؛ مدیریتشان را شخص باید بشناسد و بداند که آیا نسبت به سرمایهی مشتریها محتاطانه برخورد میکنند یا ممکن است که در کوتاهمدت ریسک بیموردی انجام دهند برای اینکه سود بکنند. بهطور کلی استفاده از سبدگردانها کار خوبی است. خصوصاً آن صندوقهایی که بیشتر چشمانداز بلندمدت دارند بهتر هستند.
این استاد دانشگاه در پاسخ به این سؤال که آیا بورس ایران دستوری است و توسط مقامات مملکتی اداره میشود، گفت: این را من بررسی نکردهام و نمیدانم. ولی نکتهی خوب در مورد بورس این است که نسبت به بسیاری از جاهای دیگر شفافتر است؛ چون شما میتوانید صورتهای مالی شرکتهای داخل بورس، اعضای هیئتمدیرهی آن و سهامدارانش را در همین سایت سازمان بورس خودمان ببینید و به اتکای این اطلاعات میتوانید تصمیم بگیرید که بهتر است در کدام شرکت سرمایهگذاری کنید. در نتیجه بورس به نسبت از جاهای شفاف است.
صلواتی در مورد تفاوت شرایط سرمایهگذاری در ارزهای رمزپایه -cryptocurrencies- با بورس ایران گفت: بهطور کلی در این سالها بازار ارزهای رمزپایه، بازار پرنوسانتری نسبت به بازار سهام بوده است. البته به دلیل اتفاقات اقتصادی در کشورِ ما در سالهای اخیر کمی نوسانات بازار سهام هم زیاد بوده است. ولی بهطور کلی بازار ارزهای رمزپایه هم بازار پرنوسانی است.
بازار ارزهای رمزپایه پیچیدگیهای دیگری هم دارد. اولاً آن بازار یک بازار بینالمللی است. دوما ارزهای رمزپایه به یک معنا حتی از سهام هم اعتباریتر (قراردادیتر) است. گفتیم که ارزش سهام به خود آن کاغذ نیست؛ بلکه به آن قراردادی است که رویش نوشته شده است. ارزش ارز رمزپایه به چه چیز است؟ وقتی شما ارز رمزپایه میخرید، حتی ورقهای که امضا شده باشد هم به شما نمیدهند؛ یک کد ۲۵۶ رقمی به شما میدهند که این همان ارز رمزپایهی شما است.
اعتبار آن ارز رمزپایه که دست شما است ناشی از دو عامل است. یکی از این عوامل صحت تکنیکال آن سیستمی است که امنیت این ارز رمزپایه را تضمین میکند؛ این همان سیستم رمزنگاریِ است که پشت ارز رمزپایه است. کسی نمیتواند آن رمزی که شما دارید را به دست بیاورد و با آن معامله کند؛ آن متعلق به خود شما است.
عامل مهمتری که اعتبار ارز رمزپایه را ایجاد میکند، اعتماد مردم نسبت به آن سیستم است. من همین الان خیلی راحت میتوانم یک کپی از کل شبکهی بیتکوین را بازسازی کنم و به یک اسم جدیدی سکهی جدیدی را برای خودم ابداع کنم که همان سازوکار بیتکوین را دارد! خیلی راحت میشود روی سِروِری چنین چیزی را راهاندازی کرد بهطوری که معاملهی آن، انتقالش و استخراجش هیچ فرقی با پروتکلهای بیتکوین نداشته باشد. حالا چرا سکهای که من میسازم را کسی حاضر نیست به قیمت بیتکوین بخرد؟ به خاطر اینکه یک «اجماعی» روی بیتکوین ایجاد شده است که روی سکهی من نیست؛ اعتبار بیتکوین و سایر ارزهای رمزپایه ناشی از یک اجماع است در مورد اینکه اعتبار دارد. یعنی اینکه از نظر من اعتبار دارد به خاطر این است که از نظر شما و از نظر بقیه اعتبار دارد. اگر یکجوری همه با هم تصمیم بگیرند که یک ارز رمزپایه اعتبار نداشته باشد – که البته معلوم نیست چنین کاری شدنی باشد- آن وقت واقعاً از آن لحظه به بعد دیگر اعتبار ندارد.
بر خلافِ ارزهای رمزپایه، ورقهی سهام یک پشتوانهی واقعی دارد؛ یعنی هر چقدر ارزش یک سهام سقوط بکند از ارزش بنیادیاش پایینتر نمیآید. به این خاطر که شرکت سود تقسیمی میدهد، شما همیشه حداقل آن سود تقسیمی را بهعنوان پشتوانه دارید. ارزهای رمزپایه به این معنا واقعاً پشتوانهی فیزیکی و واقعی ندارد؛ ولی میتوان گفت که پشتوانهاش آن اعتماد و اجماعی است که روی اعتبارش وجود دارد. در نتیجه تحلیل اینکه در بلندمدت چه ارزهای رمزپایهای بیشترین معیار اعتماد را جلب میکنند واقعاً سخت است. اینجا جنبهی روانشناسی و رفتاریاش حتی از سهام هم بیشتر و پیچیدهتر است.
روزبهروز سیستمهای ارزهای رمزپایهی پیشرفتهتری میآید. بیتکوین موفقترین آنها بود؛ ولی نمیدانیم که آیا در درازمدت جای خودش را به ارزهای رمزپایه دیگری میدهد یا نه. بازار ارزهای رمزپایه نسبت به بورس کمی ناشناختهتر و تحلیل آن سختتر است.
صلواتی در پاسخ به این سؤال که آیا مانند ارزهای رمزپایه قبل از ورود به بورس هم امکان باز کردن حساب دِمو (تمرینی) وجود دارد، گفت: برای هر کسی که میخواهد فضای بورس را بهتر بشناسد دیتاهای تاریخی قیمت روی سایت بورس موجود است. شما با یک آشنایی اولیه با هر زبان برنامهنویسی میتوانید هر الگوریتم معاملاتی را روی دیتاهای موجود تست کنید. یعنی شما هر ایدهای که دارید را میتوانید با قیمت هفتهی پیش که روی سایت بورس هست تست کنید و ببینید آیا واقعاً الگوریتمتان روی آن سودآوری داشته است یا نه. بنابراین ساختن یک دمو خیلی سخت نیست؛ هر کسی میتواند با استفاده از دیتاهای موجود یک دمو بسازد. حتی میشود دیتاهای موجود روی سایت بورس را هم به صورت لحظهای گرفت و تست کرد. یعنی شما به راحتی میتوانید موازی با معاملات بورس الگوریتم خودتان را تست کنید. اصلاً از الزامات هر کسی که میخواهد الگوریتمهای معاملاتی ایجاد کند این است که بتواند آن الگوریتم را روی دیتاهای قبلی تست کند.
صلواتی در مورد ضرورت ورود به بازار بورس گفت: البته من افراد را تشویق به ورود به بورس نمیکنم و امیدوارم صحبتهای من اینطور تلقی نشود؛ ولی اعتقاد دارم «آشنایی» با اینکه دربورس چه میگذرد خیلی مهم است. بالاخره بورس یکی از اجزای مهم سیستم مالی همهی کشورها است. در نتیجه هر کسی باید در مورد بورس اطلاعات داشته باشد؛ مثلاً بداند بورس یعنی چی و در بورس چه اتفاقی در حال رخ دادن است. به نظر من آشنایی با سازوکار بورس باید جزو دانش عمومی باشد.
عرفان صلواتی در مورد عواقب هجوم مردم برای ورود به بورس در این روزهایی که با افزایش قیمت روبهرو هستیم، گفت: نظر دادن در این مورد خیلی سخت است و به فاکتورهای مهمی بستگی دارد. من الان تحلیلی ندارم که چقدر از این رشد واقعی است (یعنی ناشی از عرضهی شرکتهای داخل بورس است) و چقدرش ناشی از تصورات خریداران و امیدهایی است که شاید خیلی واقعی نباشد.
برای انجام این تحلیل میتوان سناریوهای مختلف را ترسیم کرد. مثلاً یک سناریو این است که عرضههایی که اخیراً در بورس انجام شده است واقعاً یک موتور محرکی است که قیمتها را به قیمتهای واقعی و تثبیتشده میرساند و از این به بعد هم پایین نمیآید.
سناریوی دیگر این است که عرضههای داخل بورس تا حدودی مؤثر بوده اما میزان افزایش قیمت آنقدر زیاد بوده که تأثیر آنها را خنثی کرده است. این افزایش قیمت نمیتواند همینطوری ادامه پیدا کند؛ یک روزی میآید که یا رشدش متوقف میشود یا بدتر از آن یک سقوط جدی رخ میدهد.
سناریوهای مختلف را میشود در نظر گرفت. سناریوهای مختلف از نظر آدمهای مختلف احتمالهای مختلفی دارند. مسالهی مهم این است که چقدر تخمین شما از احتمالات سناریوها واقعی باشد. همهی داستان همین است. اختلاف نظر آدمها هم در این نیست که این سناریو ممکن است یا ممکن نیست؛ بلکه در این است که «احتمالش» چقدر است. آدمهای خوشبینتر احتمال کمی میدهند که اتفاقات بد بیفتد.
مهمترین چیز این است که تخمین آماری ناوردایی از احتمالات داشته باشیم؛ نه آنها را بزرگنمایی -overstimate- و نه کوچکنمایی -understimate- کنیم. معمولاً آدمها در مورد احتمالاتِ خیلی کم بزرگنمایی و در مورد احتمالاتِ خیلی زیاد کوچکنمایی میکنند. همچنین معمولاً خیلی از آدمها احتمال رخداد اتفاقات خیلی بد را نمیدهند. اینکه آدمها چهطور احتمالات سناریوهای مختلف را ارزیابی میکنند همان جنبههای رفتاری فاینَنس (مالی) است. هر کسی که این وسط احتمالات را بهتر تخمین بزند، موفقتر خواهد بود.
انتهای پیام
ثبت دیدگاه