فیلم و سریال اساسا چیزی نیست جز روایت واقعیات اجتماعی. هنرپیشه و کارگردان همان چیزی را به تصویر میکشند که تجربه زیسته جامعه است.
حال بعضی از مردم ممکن است بخش یا بخشهای بیشتری از آن روایت را تجربه کرده باشند بعضی هم به نقل از دیگران شنیده یا دیدهباشند. در هرحال فیلم _به جز ژانر تخیلی_عموما بازنمایی تجارب زیسته جامعه است. همین امر حس همذات پنداری مخاطب را تحریک و او را ترغیب به تماشا یا ادامه تماشای فیلم میکند.
در این میان وقتی بیننده خلقیات و ویژگیهای خودش را در قهرمان یا شخصیتهای فیلم میبیند و مییابد_حتی بخشی از آن را_ گویی خود را میبیند و فراموش میکند که آقا یا خانم بازیگر مولف نیستند و تنها نقش خود آنها یا قهرمان های خیالی ذهن آنها را بازی میکنند. با این مقدمه نگاهی داشته باشیم به سریال پایتخت که از پر مخاطبترین برنامههای تلویزیون چند سال اخیر بوده و هست و امسال هم بسیاری را برای ساعتی همکه شده مجاب کرده تا آن را تماشا کنند و اینترنت و ماهواره را فراموش کنند.
اگرچه منتقدانی هم داشته و دارد اما عموما نقدهایشان رنگ و بوی سیاسی دارد و آلوده به حب و بغض نسبت به رسانهای است که آنرا پخش میکند. این روزها هم برخی به چند مورد مثل پنهانکاری، دروغ گویی یا بی احترامی شخصیتهای داستان در سریال استناد میکنند که بگویند سریال ضعیف هست و داستان مبتذل و بدآموزی دارد.
همانگونه که در ابتدا اشاره شد فیلم بازخوانی و روایت واقعیات اجتماعی است بطور مثال اگر شخصیت ارسطو علیرغم مشکلاتش با نقی، برایش مقروض میشود تا گوسفند جلوی پایشقربانی کند ، اگر به جای آب زمزم آب لولهکشی به مردم میدهند، اگر هما توبیخ شدنش را مخفی میکند و بهتاش در برابر نقی گردنکشی میکند و… اینها همه و همه واقعیات اجتماعی این روزهای ماست! هرچند تلخ یا زشت یا ناپسند؛ همانگونه که سایرفیلمهای مستقل از کارگردانهای مدعی که فیلمهایشان از فقر و فلاکت و اعتیاد و اسیدپاشی و سایر کجرویها و آسیبهای اجتماعی سخن میگوید. همانگونه که این فیلمها ترویج کجروی یا عادی سازی آن نیست ، پایتخت هم بخشهایی از خلقیات رایج و شایع میان ما ایرانیان را به تصویر میکشد با چاشنی طنز.
قیصر نه ترویج فرهنگ لوطیگری بود و نه تشویق به آن، بلکه بخش بزرگی از واقعیت فرهنگی جامعه ایران بود. به همینشکل حاجکاظم آژانس شیشهای نه ترویج آنارشی بود و نه تقبیح انقلابیگری بلکه روایتی بود از واقعیات و تفکرات و زخمهایی که در بدنه جامعه ایرانی رایج و شایع است. اگر اینگونه باشد که فیلم سازان همه شخصیت ها را قدیس نشان دهند و رفتارها را ایدهآل، اما خلاف واقعیت موجود،که مطمئنا سازندگان فیلم متهم به اغراق و سفارشی سازی و کوربینی اجتماعی میشوند!
در این میان سریالهای ترکیهای یا فیلمهای هالیوودی هم واقعیات اجتماعی جامعه خود را روایت میکنند که بسیاری از آنها در جامعه ایرانی یا موضوعیت ندارند یا جامعیت. مسئله خیانت و عشق های موازی در این سریالها در جامعه ایرانی همواره تابو بوده و هست یا استفاده از اسلحه و خشونت که در فیلمهای هالیوودی رایج است؛ اگرچه ممکن است وجود داشته باشد اما این موضوعات از گذشته دستکم به اندازه تعارف و دروغگویی و اعتیاد شایع نبوده است! از همین رو برای مخاطب ایرانی حاصلی ندارد جز همذاتپنداری با آن قهرمان یا شخصیت خائن فیلم ترکی یا قهرمان اسلحه به دست هالیودی و عادشدن و رواج فرهنگ جامعهای دیگردر جامعه ایرانی.
پایتخت را میتواننقد کرد اما فارغ از حال و هوای طنز و شیرین خانواده معمولی ، آنچه که راه اینسریال را از سریالهای شبکههای ماهوارهای جدا میکند همان تاکید بر واقعیتهای اجتماعی است که مختص جامعه ایرانیاست، به همان زشتی دروغ گویی به نام تعارف و مصلحت اندیشی و تظاهر، و به همانزیبایی همدلی و فضای گرم و صمیمی و انسجام خانوادگیکه زندگی مدرن و آپارتمانی سالهاست ما را از آن محروم کرده است.
ثبت دیدگاه