مرگ آوا!
حرفها ضد و نقیض است؛ هرکسی بر اساس شنیدهها قضاوت میکند، یکی مادرش را بخاطر ترک فرزندانش مستحق مرگ میداند، دیگری نامادری را تا پای چوبه دار میبرد.
همیشه آسانترین راهها را انتخاب میکنیم، پاک کردن صورت مسئله؛ چه خوب که هرچه زودتر کسی متهم شود، حکماش صادر و حتی شده قصاص و بعد تمام!
خب که چه؟! گیریم مقصر مرگ آوا کوچولو مجازات شد؛ بر سر دیگر آواها که اسیر قلعههای تاریک و سردند چه خواهد آمد؟!
حتما باید آوای درد و رنجشان رسانهای شود تا به سراغشان بروید…
آواهای بسیاری هستند که هر روز به جای دستان پرمهر؛ داغ و شکنجههای بدوالدها بر روی تنهای نحیفشان سنگینی می کند!
آوا کوچولو توسط نامادری شکنجه میشود، یکی بخاطر جدایی والدین و در عالم نئشگی توسط پدر مثله میشود!
تن نحیف بیجان دیگری از سطل آشغال بیرون کشیده میشود و چه تعداد از نوزادانی که کنار خیابان رها میشوند…
گویا عادت کردهایم به سوگ بعد از رخدادها تا علاج قبل از آن!
واقعیت این است که غم و رنج آوا، دختر طفل معصومی که ضربان قلبش هر روز ضعیف و ضعیفتر میشود، آوای مرگ و زندگی کودکان بسیاری را سر دادهاست،
کودکانی که با وجود خلا قانونی و عدم حمایتهای کافی، در مسیری پرمخاطره قرار میگیرند که حتی مرگ هم برایش متصور است. همین، مرگ آوا!
دستمان از تغییر قوانین کوتاه است! اما بیایید فراتر از آن و با انسانیت و وجدان به اتفاقات پیرامونمان بنگریم، نمیگویم مسیولیت اجتماعی بلکه مسیولیت انسانی و اخلاقیمان را از یاد نبریم، بیتفاوت نباشیم؛ شاید یکقدمکوچک مانع از بروز فاجعهای بزرگ و سوگ عظیم شود.
سوای تمام ماجراهایی که آوا را با نامادری همخانه کردهاست؛ شاید اگر همسایهای که در دوری پدر آوا از فرزندانش، بارها و بارها ضجههای کودک معصوم را شنیده بود، با پلیس یا اورژانس اجتماعی و یا حداقل پدر آوا تماس میگرفت، ماجرا به این تلخی نبود و آوا با مرگ دست و پنجه نرم نمیکرد!
همه ما در آنچه بر سر اطرافیانمان میآید مسئولیم، خودمان را تافتهی جدابافته نپنداریم که همانطور که علیرضا قربانی میگوید: «ما به جز غم و به غیر از هم، کسی را نداریم!»
ثبت دیدگاه