شنبه, ۶ مرداد , ۱۴۰۳ Saturday, 27 July , 2024 ساعت ×
نابسمانی مرکز شهر ارومیه
28 آذر 1396 - 8:44
شناسه : 3344
18

مدیریت شهری  ضعیف و بی‌توجهی مسئولان  به اوضاع اسفناک در مرکز شهر ارومیه و پیرامون آن ، موجب گردیده است تا هر روز بر آمار دست فروشان و کهنه فروشان افزوده شود و همین امر زنگ خطر فرهنگی و اجتماعی را در قدیمی ترین مرکز شهر ارومیه به صدا درآورده است . کافیست در یک […]

ارسال توسط :

مدیریت شهری  ضعیف و بی‌توجهی مسئولان  به اوضاع اسفناک در مرکز شهر ارومیه و پیرامون آن ، موجب گردیده است تا هر روز بر آمار دست فروشان و کهنه فروشان افزوده شود و همین امر زنگ خطر فرهنگی و اجتماعی را در قدیمی ترین مرکز شهر ارومیه به صدا درآورده است .

کافیست در یک روز عادی هفته  اطراف مرکز و یا  خیابانهای منتهی به آن گذری داشته باشیم آن چیزی که بیشتر از همه نظرتان را جلب خواهد کرد قفسه های فلزی  پرندگان و انواع مرغ های خانگی می باشد که  در پیاده رو ها به فروش گذاشته شده اند .

چند متر آن طرف تر پیرمردی را خواهی دید که با صدای خسته و لرزان معرکه ای گرفته بود تا پولی در بیاورد. و آهسته آهسته  همه را به سمت خویش فرا میخواند.

صدای خس‌خس سینه‌اش از فاصله چند متری به گوش می‌رسد سرفه‌هایش مکرر بوده و ناله‌هایش دلت را به لرزه می‌اندازد  نردیک رفتم و سلام کردم اما جوابی نشنیدم  دو مرتبه با صدایی بلند تر سلام کردم اما این بار  در حالی سرش را بلند کرد که از چشمانش برق مهربانی می تپید با دستان پینه‌بسته خود  به آرامی دستانم را به نشانه ادب فشرد.

یکی از دست فروشان که مشغول فروش کبوتر بود نزدیک ما شد و گفت در این مرکز کسبه و بازاریان او را حاج عمو صدا میزنند حال روز حاج عمو از وقتی که مرغ هایش را اداره بهداشت با خود برده تعریف خوبی ندارد در همین حال بود که حاج عمو چشمانش را که در لابه‌لای چین و چروک‌های گونه‌ها و پیشانی‌اش مخفی‌شده‌اند را باز کرد و گفت چندین سال است در این مکان مشغول فروش مرغ زنده هستم و از این طریق روزی خود را  به سختی به دست می آورم.

در حالیکه سرفه های خشک امانش را بریده بود گفت خداوند رو شکر که بازم هر روز با اندک پولی که از طریق فروش مرغ میکنم خرج خود و همسر مریضم را در می آورم.

بعد از خداحافظی از حاج عمو با غم و اندوه فراوان راه خیابان امام را در پیش گرفتم آن چیزی که فکرم را مشغول کرد فروشندگان مشروبات الکی بود که یواشکی  و دور از چشم نیروی انتظامی مشغول فروش بود وقتی سوار تاکسی شدم با خود به این فکر میکردم که میدان مرکزی و قدیمی شهر تاریخی همچون ارومیه چرا باید این چنین به حال خود رها شود .

آیا ساماندهی و مشخص کردن مکانی مشخص برای فروشندگان مرغ و پرندگان کار سختی است که مسئولین شهرداری تا امروز هیچ گونه اقدامی در این مورد انجام نداده اند اما با تمام این توصیفات کارایی میدان قدیمی و محوری شهر ارومیه در حد میدانی محلی رها شده‌ و بیش از آنکه یک جذابیت برای گردشگری باشد در تخریب شهر نقش‌آفرینی می‌کند .

انتهای پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.